روز ولادت امام دهم که معروف به هادی النقی میباشد محل اختلاف است و بین دوم رجب یا 15 ذی الحجه در سال 212 یا 214 قمری بوده است.
نام مبارک آن حضرت علی (علیه السلام) و کنیهاش ابو جعفر و ابوالحسن ثالث و لقب مشهور آن امام هادی (علیه السلام است. پدرش امام محمد جواد (علیه السلام) و مادرش بنامهای سوسن، سمانه، دره بوده و از اهالی مغرب میباشد.
حضرت در سن 7 سالگی بعد از شهادت پدر گرامیش در سال 220 به امامت رسید و مدت امامتش را 33 سال گفتهاند.
حضرت در طول امامتش مورد ضرب و جرح و شکنجههای روحی و جسمی خلفاء بنی العباس و جاسوسان آنان بود.
در ایام سلطنت در سامراء به وسیله زهر مسموم و به درجه شهادت رسید. در تاریخ شهادت آن حضرت اختلاف است که 26 جمادی الثانی یا دوم یا پنجم رجب در سال 254 گفتهاند و در سامراء داخل منل خود حضرت دفن گردید. و عمر شریف امام دهم (علیه السلام) را 40 سال گفتهاند.
[104]
قربان حرمت امام هادی! خوشا به حال آنهایی که الآن سامرا کنار حرم با صفای امام هادی میباشند. از همین جا دلتان را روانه حرم با صفای امام کنید! بگویید: آقا جان دلمان برای حرمت پر میزند. متوکل خیلی پسر فاطمه را آزار و اذیت کرد، اما امام عسکری (علیه السلام) سر بابا را به دامن گرفت. بعد از شهادت، بدن بابا را غسل داد، کفن کرد، نماز خواند، بدن مطهرش را در سامرا به خاک سپردند.
اما عاشقان حسینی! دلها بسوزد برای جد مظلومش حسین که بدن مطهرش روی زمین گرم کربلا بود، وقت امام سجاد (علیه السلام) آمد، آن نازنین بدن قطعه قطعه را میان حصیر گذاشت و وراد قبر کرد. اما بنی اسد دیدند امام سجاد (علیه السلام) بیرون نمیآید. جلو آمدند دیدند لبها را گذاشته به رگهای گلوی بریده بابا...
[105]
خیلی متوکل امام هادی (علیه السلام) را اذیت کرد، نیمه شب به مأمورهای خود دستور میداد که به خانه امام هادی (علیه السلام) بریزید. شما اگر با کسی کار داشته باشید هر مقدار هم که کارتان ضروری باشد اگر وقت گذشته باشد میگویید دیر وقت است اگر در خانه بروم شاید زن و بچهاش بترسند.
اما بمیرم برای امام هادی که نیمه شب مأمورهای متوکل به خانه ایشان وارد شدند ولی دیدند آقا میان حجره دربسته بر روی خاک نشسته عبادت میکند، قرآن میخواند، با همان حالت سر برهنه، پای برهنه امام را از خانه بیرون آوردند.
آقا را نزد متوکل آوردند، متوکل ملعون مشغول خوردن شراب بود، ظرف شرابی که دستش بود به امام هادی (علیه السلام) تعارف کرد.
حضرت فرمود: گوشت و پوستم با شراب آمیخته نشده و خواهد شد. گفت: آقا شعر بخوان! فرمود: من از شعر بهرهای نبردم، (من شاعر نیستم). اصرار کرد باید شعر بخوانی. وقتی امام (علیه السلام) اشعار خواند، مشاهده نمود که متوکل در حال گریه کردن است. آقا را احترام کردند و با احترام به خانهاش باز گرداندند(2871).
اما عرض کنیم یا امام هادی! شما را بزم شراب بردند، به شما تعارف شراب کردند، اما قربان جد غریبت حسین که در مجلس یزید وقتی سربریده ابا عبدالله (علیه السلام) در طشت طلا بود، یزید شراب میخورد، قمار بازی میکرد، یک دفعه دید سر بریده ابی عبدالله (علیه السلام) قرآن تلاوت میکند. یک مرتبه یزید چوب دستی خود را به لب و دندان عزیز زهرا زد. تا زینب (علیها السلام) این منظره را دید که بچهها نگاه میکنند و یزید با چوب به لب و دندان برادر میزند، دست برد و گریبان چاک کرد... .
[106]
وجود مقدس امام هادی (علیه السلام) کسالتی پیدا کرد. حضرت فرمودند: کسی را بیاورید نزد من، خرج سفر به او بدهم برود کربلا، آن جا برایم دعا کند. عرض کردند: آقا جان! شما خودتان حجه الله هستید، امام هستید. فرمود: این از خصایص جدم امام حسین (علیه السلام) است که و استجابت الدعا تحت قبه و شفاء فی تربته؛ دعا کنار ضریح ایشان مستحاب بوده و در تربت مزار شریفشان شفاء قرار داده شده است. بیبی جان حضرت معصومه! وقتی خداوند امام رضا (علیه السلام) را به پدر بزرگوارت عنایت کرد، فرمود: (بروید آب فرات بیاورید میخواهم کام بچهام را با آب فرات بردارم، یعنی همه باید کربلا بروند. پس از همین جا میگوییم: یا رحمه الله الواسعه و یا باب نجاه الامه
جوانی ام مبدل شد به پیری کن از من جان زهرا دستگیری
سلام ما به همت و به صبر تو سلام ما به زایرین قبر تو(2872)