در عربستان هر که را میخواهند به طمع داشتن منسوب کنند، او را به اشعث طماع تشبیه میکنند، زیرا اشعث مردی بسیار طماع بود و وقایع شیرینی از او نقل شده است. معروف است که روزی از اشعث پرسیدند: آیا از خودت طمع کارتر دیدهای؟ گفت: آری! روزی در کوچهای میرفتم و بالای سرم مرغان زیادی را دیدم که پرواز میکنند. من هم دامن خود را به دست گرفتم و در پیش رو نگهداشتم، ناگهان یکی از همسایگانم از پهلوی من گذشت و گفت: آقای اشعث! دامنت را چرا به دست گرفتهای؟ گفتم: زیرا ممکن است یکی از مرغان در حین پرواز بیضهای بیفکند و اگر در دامن من بیفتد، سالم بماند و نشکند! بعداً چون به خانه رسیدم، پس از لحظهای دیدم در میزنند، در را گشودم، دیدم پسر همان همسایه است. گفتم: چه میخواهی؟ گفت: پدرم میگوید، چند دانه از آن تخم مرغها را برای ما بفرستید! و انصاف دارم که او از من طمع کارتر است!(1252)