امام نهم معروف و مشهور به جواد الائمه (علیه السلام) است. در روز ولادت آن حضرت بین مورخین و محدثین اختلاف است، گرچه مشهور 10 رجب را اهمیت دادهاند، که در سال 195 قمری در مدنیه واقع شده و نام مبارکش محمد (علیه السلام) کنیهاش ابو جعفر میباشد و دو لقب معروف تقی و جواد از القاب آن حضرت است، و پدرش امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و مادرش کنیزی بود به نام سبیکه نوبیه که از اطراف و حوالی مصر بوده است.
در سن 8 سالگی پس از به شهادت رسیدن پدر عظیم الشأنش در سال 203 به امامت رسید و مدت امامتش به قولی 17 سال به طول انجامید.
چون پدر بزرگوارش توسط مأمون مسموم و به شهادت رسید آن ملعون برای اینکه مؤمنین و سادت بر علیه او شورش نکنند شروع به فریب و نیرنگ مردم نمود و در تظاهر به اسلام کوشش کرد، بطوری که حضرت جواد (علیه السلام) را در بغداد کنار خود دعوت نمود و دخترش ام الفضل را برای حضرت تزویج کرد.
امام جواد از معاشرت با مأمون ناراحت بود، لذا به سوی مکه حرکت فرمود و سپس به مدینه جدش رسول الله آمد و در آنجا اقامت نمود تا اینکه مأمون به هلاکت رسید و معتصم عباسی به خلافت رسید و حضرت را به بغداد احضار کرد و تصمیم به قتل و شهادت آن حضرت گرفت، وقتی که حضرت وارد بغداد شد چند روزی بیش نگذشته بود که معتصم زهری برای ام الفضل فرستاد و دستور داد که شوهرش را مسموم نماید و ام الفضل هم چنین کرد و حضرت را به شهادت رسانید، البته در تاریخ شهادت آن حضرت اختلاف است، ولی مشهورتر آخر ذی القعده است و در سال 220 هجری، و در کاظمین کنار جدش امام هفتم مدفون گردید.
عمر شریفش 25 سال بوده است.
[101]
امام رضا (علیه السلام) فرمودند: پسرم (جواد) به جور و ستم کشته خواهد شد، اهل آسمانها بر او خواهند گریست(2868).
اگر امام حسن مجتبی (علیه السلام) در خانه غریب بود و همسرش قاتلش بود، اما پرستاری چون زینب کبری (علیها السلام) داشت، کنار بسترش ابی عبدالله بود، قمر بنی هاشم بود.
اما قربان غربت امام جواد! کسی کنار بسترش نبود، دائم صدا میزد جگرم! آیا به او آب دادند؟ نه والله! آن ملعونه دستور داد کوزههای آب را جلوی چشمش شکستند و مثل جدش حسین (علیه السلام) تشنه جان داد.
[102]
حالا دلها را ببریم کاظمین، برای غربت امام جواد گریه کنیم، قربان مظلومیتت بروم آقا، هر کسی زنش محرم رازش است، هر کسی درد دلی داشته باشد با زنش ابراز میکند، اما بمیرم برای غریبی تو که زنت قاتلت بوده است.
ام الفضل آقا را مسوم کرد. امام جواد (علیه السلام) مرتب صدا میزد: جگرم از تشنگی میسوزد! برای این که صدای ناله امام (علیه السلام) را همسایهها نشنوند، ام الفضل به کنیزها گفت: بیایید پشت درب حجره کف بزنند و هلهله کنند تا کسی صدای حضرت را نشنود، اما یک وقت دیدند صدای ناله امام جواد (علیه السلام) نمیآید. در حجره را باز کردند و دیدند آقا با لب تشنه جان داده است.
اما ام الفضل به همین هم اکتفا نکرد دستور داد بدن امام جواد (علیه السلام) را بالای بام ببرند. سه روز بدن امام (علیه السلام) بالای بام بود.
نقل میکنند: یک روز یکی از شیعیان امام جواد (علیه السلام) آمد از دم خانه ام الفضل رد بشود نگاه کرد دید کبوترها بالهایشان را باز کردند و یک محلی را سایبان کردند، یک وقت در خانه او باز شد کنیزی بیرون آمد صدا زد: کنیز بالای بام چیست؟ گفت: مگر نمیدانی بالای بام بدن میوه دل زهرا (علیها السلام) جوادالائمه است. آی کبوترها! شما آمدید روی بدن امام جواد (علیه السلام) سایه انداختید، اما شما کربلا نبودید، به جای شما اسبها آمدند بر بدن جگر گوشه زهرا (علیها السلام) تاختند.
بعد از سه روز بدن امام (علیه السلام) را از بالای بام در کوچه انداختند. وقتی شیعیان آمدند بدن امام جواد را گلباران کردند، وقتی خواستند بدن را بر دارند گلها را عقب زدند از زیر گل بیرون آوردند.
اما بمیرم برای آن شهیدی که عوض گل روی بدنش نیزه شکسته بود، شمشیر شکسته بود، وقتی زینب (علیها السلام) کنار بدن آمد، بارو نمیکرد این همان حسینی است که چند لحظه پیش با او خدا حافظی کرده، باورش نمیآمد این همان حسینی است که چند لحظه پیش زیر گلویش بوسیده، لذا از روی تعجب صدا زد: آیا تو برادر منی؟!...(2869)
[103]
امشب شب شهادت امام جواد (علیه السلام) است. خوشا به احوال آن عزیزانی که امشب کاظمین زائر حرم امام جوادند، امشب با امام زمان (علیه السلام) برای غربت امام جواد (علیه السلام) اشک میریزند، ناله میکنند. هر کجا نشستی در این مکان مقدس دلها را روانه حرم با صفای امام جواد (علیه السلام) کنید، به یاد آن امامی که گوشه حجره غریبانه صدا میزد جگرم!
قربان مظلومی تو یا جوادالائمه! در میان امامان معصوم دو امام در خانه خیلی مظلوم بودند، یکی امام حسن مجتبی (علیه السلام) و یکی هم امام جوادالائمه (علیه السلام)، حتی در خانه هم محرم نداشتند، در خانه هم غریب بودند.
امام جواد (علیه السلام) صدا زد ام الفضل! جگرم میسوزد. کنیزان صدای امام جواد را شنیدند ظرفی پر از آب کردند و به طرف حجره امام جواد (علیه السلام) حرکت کردند. یک وقت ام الفضل گفت: آب را کجا میبرید؟ گفتند: برای عزیز فاطمه، جوادالائمه! اما یک وقت دیدند صدای امام جواد (علیه السلام) خاموش شد، همین که در باز کردند دیدند جگر گوشه امام رضا، جان داده، اما یا جوادالائمه، شما در میان حجره صدا میزد جگرم میسوزد، ولی جد غریبت حسین هم میان گودال قتلگاه صدا میزد: لشکر! جگرم میسوزد.
هلال میگوید: صدای العطش امام حسین (علیه السلام) را شنیدم، ظرفی پر از آب کردم، آمدم طرف قتلگاه، دیدم شمر از گودال قتلگاه بیرون میآید، گفت: هلال آب را کجا میبری؟ گفتم: آب میبرم برای حسین فاطمه! گفت: هلال زحمت نکش! من حسین را سیراب کردم.(2870) گفتم: نانجیب تو که آبی نداشتی، عبا را کنار زد دیدم سر بریده حسین... هلال میگوید: دیدم شمر میلرزد، گفتم: نانجیب تو که سر حسین فاطمه را جدا کردی، دیگر چرا میلرزی؟
گفت همین که خواستم سر حسین فاطمه را جدا کنم، شنیدم از گوشه قتلگاه صدای نالهای میآید، کسی صدا میزند غریب مادر حسین، شهید مادر حسین، مظلوم مادر حسین...