امام صادق (علیه السلام) یک رفیق و دوستی داشت که زیاد با هم همراه بودند. روزی این دوست در خدمت ایشان به جایی رهسپار بود. غلام آن مرد از آنها عقب افتاد. مرد او را صدا زد ولی غلام جواب نداد. بار دوم و سوم، اما باز از غلام پاسخی نشنید. آن مرد به غلام دشنام داد و گفت: یا بن الفاعلة؛ ای حرامزاده با تو هستم!
امام صادق (علیه السلام) با شنیدن این ناسزا از رفتن باز ایستاد و فرمود: چه گفتی؟
- یا بن رسول الله! چون پدر و مادرش مسلمان نبوده و از بلاد غیر اسلامی هستند، لذا این ناسزا را گفتم.
- مرا با پدر و مادر او کاری نیست چرا به او فحش میدهی؟! دیگر حق نداری با من رفت و آمد کنی!
نقل کردهاند که امام صادق (علیه السلام) تا زنده بود، آن صحابی را به حضور نپذیرفتند و با او رفت و آمد نکردند.(1625)