تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

صله رحم و برکت‏

در بنی اسرائیل دو برادر جوان زندگی می‏کردند که نسبت به یکدیگر بسیار مهربان و با محبت بودند و هر دو در یک صحرا زراعت داشتند. یکی از برادرها ازدواج کرده بود و صاحب چند فرزند بود و دیگری، به خاطر فقر و تنگدستی، هنوز ازدواج نکرده بود. وقتی فصل درو کردن گندم رسید، هر یک از آنها گندم خود را خرمن کردند و پس از جدا نمودن گندم‏ها از کاه، تصمیم گرفتند محصول خود را به منزل ببرند. موقع غروب، برادر بزرگتر جهت انجام کاری به خانه آمد و گندم پاک شده خویش را به برادر کوچکتر سپرد و رفت. زمانی که برادر بزرگ از نظر ناپدید شد، برادر کوچک با خود گفت: من که تنها هستم و زن و بچه ندارم و خرج زندگیم بسیار کم است، ولی برادرم عائله‏مند است و غیر از این گندم‏ها چیزی ندارند. بهتر است که تا او نیامده، مقداری از گندم خود را بر روی گندم او بریزم که نان بچه‏هایش تأمین گردد و سپس، مقداری از گندم‏هایش را بر روی محصول برادر خود ریخت. هنگامی که برادر بزرگ مراجعت کرد، شب شده بود و برادر کوچک می‏خواست به منزل برود. گندمش را به برادرش سپرد و رفت. برادر بزرگتر هم پیش خود گفت: الحمد لله من که صاحب خانه و همسر و اولاد هستم، اما برادرم به سبب فقر و تهیدستی اقدام به ازدواج نمی‏کند. بهتر است که در غیاب وی، مقداری از گندم خود را روی محصول او بریزم تا سهم گندمش افزایش یابد و بتواند ازدواج نماید، با این نیت، مقداری از گندم خود را روی سهم برادرش ریخت. چون خداوند از آن دو جوان خیرخواه، این مساوات و برادری را دید، اراده‏اش بر آن تعلق گرفت که به هر دو برادر، وسعت رزق عنایت فرماید و آنان را از فقر نجات دهد. بدین جهت، هر یک از برادرها که گندم خود را بر می‏داشتند، می‏دیدند دو برابر سال گذشته است و بسیار متعجب می‏شدند. هر یک گمان می‏کرد علت افزایش گندم برادرم، به خاطر آن است که من گندم خود را بر روی محصول او ریخته‏ام. اما خبر نداشتند که در اثر اخوت و خیرخواهی و صله رحم، خداوند به گندم آنان برکت عطا فرموده است.(1997)