تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

خنده عبرت!

هنگامی که برادران یوسف (علیه السلام) با نیرنگ خود، یوسف نوجوان را از پدر گرفتند و به بیابان بردند و تصمیم گرفتند او را در میان چاه بیندازند، یوسف را به ریسمانی بستند و به داخل چاه روانه کردند. در این لحظه که لحظه خطر و گریه بود، ناگاه دیدند یوسف (علیه السلام) لبخندی زد. بعضی از حاضران از روی تعجب گفتند: الان وقت خنده نیست، چرا یوسف می‏خندد؟! همه حاضران نیز تعجب کردند و جای تعجب هم بود، زیرا هنگام شدت خطر، جای گریه است نه خنده!
یوسف (علیه السلام) همان لحظه راز خنده‏اش را چنین بیان کرد: من گاهی فکر می‏کردم چندین برادر نیرومند دارم و در حوادث روزگار، پشتیبان خوبی خواهم داشت، ولی اکنون می‏بینم همان‏ها مرا به چاه می‏افکنند. این به خاطر آن است که چرا من به خدا توکل و تکیه نکردم و به برادرانم توکل نمودم؟ خنده‏ام خنده شادی نبود، بلکه خنده عبرت بود.(974)