پدر عمر بن عبدالعزیز از طرف حکومت مرکزی شام، حاکم مدینه بود و در روزهای جمعه طبق معمول ضمن نماز جمعه علی (علیه السلام) را لعن میکرد و خطبه را با سب آن حضرت پایان میداد.
روزی پسرش عمر به وی گفت: پدر! تو هر وقت خطبه میخوانی در هر موضوعی که وارد بحث میشوی، با کمال فصاحت و بلاغت از عهده بیان مطلب بر میآیی، ولی همینکه نوبت به لعن بر علی (علیه السلام) میرسد، زبانت به لکنت میافتد، علت این امر چیست؟ پدرش گفت: فرزندم! آیا متوجه این مطلب شدهای؟ گفت: آری! پدرش گفت: فرزندم! این مردم که اطراف ما جمع شدهاند و پای منبر ما مینشینند، اگر آنچه من از فضایل علی (علیه السلام) میدانم بدانند از اطراف ما پراکنده میشوند و به دنبال فرزندان او خواهند رفت! عمر بن عبدالعزیز با این اعتراف پدر، سخت تکان خورد و با خود عهد کرد که اگر روزی به قدرت برسد، این بدعت شوم را از میان بردارد، بنابراین به محض اینکه در سال 99 هجری به خلافت رسید به آرزوی دیرینه خود جامعه عمل پوشاند و طی بخشنامهای دستور داد که در منابر به جای لعن بر علی (علیه السلام) آیه ان الله یأمر بالعدل و الاحسان...(931) را تلاوت کنند.(932) آری! این است نتیجه ساده نگذشتن از مسائل و تفکر عمیق پیرامون وقایعی که در زندگی انسان اتفاق میافتد.