رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: حضرت شعیب از عشق خداوند متعال چنان میگریست که نابینا شد، خداوند بینایی او را بر گرداند، او باز اشک ریخت تا باز هم بیناییاش را از دست داد، خداوند برای بار دیگر لطف نمود و بینایش کرد، شعیب (علیه السلام) باز چنان اشک ریخت تا نابینا شد. در مرتبه چهارم خداوند وحی فرمود: ای شعیب! تا کی به چنین وضعی ادامه میدهی؟ اگر از آتش عذاب من هراسانی، تو را از آن حفظ میکنم و اگر شوق بهشت را داری آن را ارزانیات خواهم کرد. شعیت (علیه السلام) عرض کرد: معبودا! تو میدانی که گریه من نه از بیم آتش و عذاب است و نه از شوق بهشت! بلکه دلم بسته عشق تو است، پس صبر نمیتوانم، مگر آنکه به دیدارت نایل شوم. خداوند به او وحی فرمود: اگر چنین است، پس همسخن خود موسی بن عمران را خدمتگزار تو خواهم کرد.(752)