تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

انتخاب شهادت‏

سپاه کوچک امام حسین (علیه السلام) با اراده‏ای مصمم، به سوی کوفه راه می‏پیمود. پس از مدتی به آبادی کوچکی رسیدند. خیمه‏ای در میان راه بر پا بود. امام (علیه السلام) در آن حوالی دستور داد تا فرود آیند و به استراحت بپردازند. امام (علیه السلام) از یاران خود خواست تا تحقیق کنند و ببینند که آن خیمه متعلق به چه کسی می‏باشد.
یکی از یاران امام (علیه السلام) تحقیق نمود و گفت: این خیمه متعلق به زهیر بن قین می‏باشد که از مکه باز می‏گردد و مناسک خود را به جای آورده و اکنون عازم کوفه است.
آنگاه امام (علیه السلام) به یکی از یاران خود فرمود تا برود و زهیر را به نزد امام دعوت کند.
زهیر دعوت امام حسین (علیه السلام) را رد نمود و حاضر نشد که خدمت امام (علیه السلام) بیاید.
همسر وی که زنی مؤمن و آزاده بود، خطاب به وی گفت: سبحان الله! پسر رسول خدا تو را دعوت نموده و کسی را به دنبال تو فرستاده و تو حاضر نیستی که نزد او بروی؟
این سخنان در زهیر بن قین اثر کرد، برخاست و خدمت امام حسین (علیه السلام) رفت. مدتی با امام (علیه السلام) بود و به سخنان او گوش داد. پس از مدتی که سخنان امام (علیه السلام) تمام شد، زهیر با چهره‏ای برافروخته به خیمه خود بازگشت و دستور داد تا لوازم را جمع کردند و نزدیک اردوگاه امام حسین (علیه السلام) مجددا بر پا نمودند.
سپس با اراده‏ای مصمم که جز در افراد موحد عینیت نمی‏یابد، همسر خویش را طلاق داد تا از آن به بعد به اختیار خود باشد و وی را همراه برادرش روانه کوفه نمود. آنگاه روی به یاران خود نمود و گفت: هر کسی آرزوی شهادت دارد، با من باشد و همراه من به خدمت امام حسین (علیه السلام) درآید و هر کس که به فکر زندگی و شهر و خانه خود می‏باشد و در شهادت خود، سودی نمی‏بیند دوری اختیار کند و برود.
وقتی که سخنان زهیر تمام شد، همه یاران و همراهان وی از او جدا شدند و رفتند. اما زهیر، مرد و مردانه، و با اطمینان از اینکه کشته شدن حتمی خواهد بود، در خدمت امام (علیه السلام) ماند و بی‏باکانه شهادت را بر زندگی ننگین انتخاب نمود.(1313)