تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

در این حال باش!

اسحاق عمار گفت: از حضرت صادق (علیه السلام) شنیدم می‏فرماید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز صبح را با مردم گزارد و چشمش در مسجد به جوانی افتاد که چرت می‏زد و سرش به پایین می‏افتاد. روی زرد و لاغر و چشم‏های گود افتاده داشت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: فلانی! حالت چطور است؟ او گفت: ای رسول خدا! در حال یقین هستم. رسول خدا از سخن او در شگفت شد و فرمود: برای هر یقینی حقیقتی است، حقیقت یقین تو چیست؟ او گفت: ای رسول خدا! یقین من همان است که مرا اندوهگین، شب زنده‏دار و تشنه در روزهای داغ کرده است. جانم به دنیا و آنچه دارد بی‏رغبت شده چنان که گمان می‏کنم وقتی به عرش پروردگارم می‏نگرم برای حساب آماده شده و آفریدگان برای حسابرسی گرد آمده شده‏اند و من نیز در میانشان هستم و گویا اکنون بهشتیان را می‏بینم که در بهشت بهره می‏برند و همدیگر را معرفی می‏کنند و بر پشتی‏ها تکیه می‏زنند و گویا دوزخیان را می‏بینم که در آتش، عذاب می‏شوند و فریادرس می‏خواهند. گویا هم اکنون صدای زبانه‏های آتش را می‏شنوم و در گوشم چرخ می‏زند. آن گاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به اصحاب فرمودند: این بنده‏ای است که خداوند دلش را به ایمان روشن کرده است. سپس به آن جوان فرمود: همواره بر این حال باش! جوان عرض کرد: ای رسول خدا! برایم از خدا بخواه که شهادت با تو را روزی‏ام کند. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برایش دعا کرد. چیزی نگذشت که در یکی از جنگ‏های پیامبر گرامی به میدان رفت و پس از نه نفر به شهادت رسید که او نفر دهم بود.(2654)