تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

تکریم یتیم‏

خانم معلمی از کشور ایتالیا، که به آیین حضرت مسیح بود، نامه‏ای را که از ابراز محبت و علاقه به امام و راه او آکنده بود، همراه با یک گردن بند طلا برای ایشان فرستاده بود و متذکر شده بود که این گردنبند را که یادگار آغاز ازدواجم هست و آن را خیلی دوست دارم، تقدیم محضر شما می‏نمایم. مدتی آن را نگه داشتیم. در آخر با تردید از این که امام آن را می‏پذیرد یا نه، همراه ترجمه نامه، خدمت معظم له بردیم. ایشان نامه و گردنبند را گرفت و روی میزی که کنارشان قرار داشت گذاشت. دو سه روز بعد اتفاقاً دختر بچه دو یا سه ساله‏ای را آوردند که پدرش در جبهه مفقودالأثر شده بود. امام وقتی متوجه شد، فرمود: الان او را داخل بیاورید. سپس او را روی زانو نشاند و صورت مبارک خود را به صورت کودک چسباند و دست بر سر او گذاشت. مدتی به همین حالت، آهسته با او سخن می‏گفت با آن که فاصله ما با ایشان کمتر از یک متر و نیم بود، حرف‏های ایشان برای ما مشخص نبود. سرانجام آن کودک که در آغاز افسرده بود، در آغوش امام خندید و به دنبال آن، امام هم احساس سبکی و انبساط کرد. آن گاه دیدیم که معظم‏له همان گردن بند را برداشت و با دست مبارک خود به گردن دختر بچه انداخت و آن دختربچه در حالیکه از خوشحالی در پوست خود نمی‏گنجید، از خدمت امام بیرون رفت.(2627)