آقای میزا حسین میرزا خلیل (رحمه الله)(2134) در سن نود سالگی میفرموده است: غذا خوردن برای من مانند این است که انبان و کیسهای را پر کنم. من از خوردن غذا هیچ لذت نمیبرم، آن چه از آن لذت میبرم نماز خواندن است. شخصی میگفت: ایشان بعد از نماز صبح در بالا سر حضرت امیر (علیه السلام) در مصلی میایستاد و تا طلوع آفتاب به نماز مشغول میشد.
یا در احوالات امام سجاد (علیه السلام) آمده است: هنگامی که وقت نماز فرا میرسید: امام سجاد (علیه السلام) لرزه بر اندام مبارکش میافتاد، رنگش متغیر میشد و هنگامی که وارد نماز میشد، رنگش دگرگون میگردید و همچون بنده ذلیل در حضور زمامدار بود و مانند شخصی که با دنیا وداع کند نماز میخواند و هرگاه به جمله ملک یوم الدین میرسید آن قدر آن را تکرار میکرد که نزدیک بود از دنیا برود. هنگامی که سجده میکرد سر از سجده بر نمیداشت تا اینکه قطرات اشک از صورتش روان میشد، به طوری که وقتی سر از سجده بر میداشت، بر اثر گریه زیاد گویی در میان آب فرو رفته و بیرون آمده بود. و هنگامی که ماه رمضان میرسید غیر از دعا و تسبیح و استغفار و ذکر سخن دیگری نمیگفت. آن حضرت یک کیسه چرمی داشت که مقداری از تربت پاک و مقدس سیدالشهدا را در آن قرار داده بود و جز بر خاک بر چیز دیگری سجده نمیکرد.(2135)
آن حضرت آن چنان به عبادت اشتیاق داشت که روایت شده است که فاطمه دخت امیرمؤمنان (علیه السلام) روزی نزد جابربن عبدالله انصاری آمد و گفت: ما بر گردن شما حقوقی داریم، یکی از حقوق ما این است که هرگاه دیدید یکی از ما به خاطر عبادت بسیار در معرض خطر است به او یادآوری کنید و او را به حفظ جان سفارش نمایید، این علی بن الحسین (علیه السلام) است که بر اثر کوشش فراوان در عبادت، خود را در خطر از دنیا رفتن قرار داده است.
جابر بن عبدالله انصاری محضر مبارک حضرت شرفیاب شد و به ایشان عرض کرد: برای حفظ جان خودتان کمتر عبادت کنید، حضرت فرمود: یا جابر! لاازل علی منهاج ابوی ای جابر! هرگز از راه و روش پدرانم بر نمیگردم؛ متأسیاً بهما حتی القاهما؛(2136) به آنها اقتدا میکنم تا به دیدارشان نائل شوم(2137).