یکی از بزرگان که در بخشش و انفاق کم نظیر بود، زمانی میخواست از کوفه با کشتی به قصد زیارت به کربلا برود، طلاب محتاج دور او را گرفته بودند و ایشان هم هر چه داشت به آنها داده بود، فقط مقداری برای هزینه راه برای خود برداشته بود و باملاطفت به طلاب میگفت: اگر خدا برساند، باز هم میدهم! خادم آقا که اصرار طلاب را دیده بود، گفته بود، آقا به اینها خشم کنید تا بروند. ایشان فرموده بود: چه کنم؟ خشمم نمیآید!
در هر حال، ایشان خیلی حلیم بود، اگر به کسی چیزی هم نمیداد، طرف با رضایت از پیش ایشان میرفت، به خلاف آقای دیگری که با این که میداد نمیتوانست تحمل کند و از نزدش ناراحت بر میگشتند.(1136)