حبه عرنی و نوف بکالی، شب را در صحن حیاط دارالاماره کوفه خوابیدند. بعد از نیمه شب دیدند امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) آهسته از داخل قصر، به طرف صحن حیاط میآید، اما به حالتی غیر عادی. وحشت فوق العادهای بر او مستولی است. قادر نیست که حتی تعادل خود را حفظ کند. دست خود را به دیوار تکیه داده و خم شده و با کمک دیوار قدم پیش میآید و با خود آیات آخر (194 - 190) سوره مبارکه آل عمران را زمزمه میکند: انی فی خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولی الألباب؛ همانا در آفرینش حیرتآور و شگفتانگیز آسمانها و زمین و در گردش منظم شب و روز نشانههایی برای صاحبدلان و خردمندان است.
الذین یذکرون الله قیاماً وقعوداً و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الأرض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار؛ آنان که خدا را در همه حال و همه وقت به یاد دارند و او را فراموش نمیکنند، چه نشسته و چه ایستاده و چه به پهلو خوابیده، و درباره خلقت آسمانها و زمین در اندیشه فرو میروند که پروردگارا! این دستگاه با عظمت را به عبث نیافریدهای، منزهی از این که کاری به عبث بکنی، پس ما را از آتش کیفر خود نگهداری کن!
ربنا انک من تدخل النار فقد أخزیته و ما للظالمین من أنصار؛ پروردگارا! هر کس را که تو عذاب کنی و به آتش ببری، بی آبرویش کردهای، ستمگران یارانی ندارند.
ربنا اننا سمعنا منادیاً ینادی للایمان أن آمنوا بربکم فآمنا ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الأبرار؛ پروردگارا! ما ندای منادی ایمان را شنیدیم که به پروردگار خود ایمان بیاورید، ما ایمان آوردیم، پس ما را ببخشای و از گناهان ما درگذر و ما را در شمار نیکان نزد خود ببر!
ربنا و آتنا ما وعدتنا علی رسلک ولا تخزنا یوم القیامة انک لا تخلف المیعاد؛ پروردگارا! آن چه بوسیله پیغمبران وعده دادهای، نصیب ماکن! البته تو هرگز وعده خلافی نمیکنی.
همین که این آیات را در حالیکه از خود بیخود شده بود و گویی هوش از سرش پریده بود تلاوت کرد، حبه و نوف هر دو در بستر خویش آرمیده بودند و این منظره عجیب را از نظر میگذراندند.
حبه مانند بهت زدگان خیره خیره مینگریست. اما نوف نتوانست جلوی اشک چشم خود را بگیرد و مرتب گریه میکرد. تا اینکه علی (علیه السلام) به نزدیک خوابگاه حبه رسید و گفت: خوابی یا بیدار؟
- بیدارم یا امیرالمؤمنین! تو که از هیبت و خشیت خدا اینچنین هستی، پس وای به حال بیچارگان!
امیرالمؤمنین (علیه السلام) چشمها را پایین انداخت و گریست. آنگاه فرمود: ای حبه همگی ما روزی در مقابل خداوند نگه داشته خواهیم شد، هیچ عملی از اعمال ما بر او پوشیده نیست. او به من و تو از رگ گردن نزدیکتر است، هیچ چیز نمیتواند بین ما و خدا حائل شود. آنگاه به نوف خطاب کرد:
- خوابی؟
- نه یا امیرالمؤمنین! بیدارم. مدتی است که اشک میریزم.
- ای نوف! اگر امروز از خوف خدا زیاد بگریی، فردا چشمت روشن خواهد شد. ای نوف! هر قطره اشکی که از خوف خدا از دیدهای بیرون آید، دریاهایی از آتش را فرو مینشاند. ای نوف! هیچ کس مقام و منزلتش بالاتر از کسی نیست که از خوف خدا بگرید و به خاطر خدا دوست بدارد. ای نوف! آنکس که خدا را دوست بدارد و هر چه را دوست میدارد به خاطر خدا دوست بدارد، و چیزی را بر دوستی خدا ترجیح ندهد، و آنکس که هر چه را دشمن میدارد، به خاطر خدا دشمن بدارد، از این حب و بغض جز نیکی به او نخواهد رسید. هرگاه به این درجه رسیدید، حقایق ایمان را به کمال دریافتهاید. سپس وقتی حبه و نوف را موعظه کرد و اندرز داد، آخرین جملهای که گفت این بود: از خدا بترسید، من به شما ابلاغ کردم.
آنگاه از آن دو نفر گذشت و سرگرم احوال خود شد، به مناجات پرداخت در حالیکه میگفت: خدایا ای کاش میدانستم هنگامی که از تو غفلت میکنم، تو از من روی گردانی یا باز به من توجه داری؟ ای کاش میدانستم در این خوابهای طولانیام و در این کوتاهی کردنم در شکرگزاری، حالم نزد تو چگونه است؟
حبه و نوف گفتند: به خدا قسم دائماً راه میرفت و حالش همین بود تا صبح طلوع کرد.(1536)