راوی میگوید: امام کاظم (علیه السلام) به من فرمود: چرا باید ببینم که نزد عبدالرحمن بن یعقوب هستی؟ عرض کردم: او دایی من است. حضرت فرمود: او درباره خدا، درشت گویی میکند. خدا را به صورت اجسام و صفات آن توصیف مینماید، در حالیکه به وصف در نیاید. پس یا با او بنشین و ما را رها کن یا با ما بنشین و او را واگذار! عرض کردم او هر چه میخواهد بگوید، بگوید، برای من چه زیانی دارد، وقتی آنچه را او میگوید، من نگویم؟ حضرت فرمودند: آیا نمیترسی بر او عذابی فرود آید و هر دوی شما را فرا گیرد؟ آیا از آن کس آگاهی نداری که خود از یاران حضرت موسی (علیه السلام) بود و پدرش از یاران فرعون بود و زمانی که لشکر فرعون به موسی (علیه السلام) رسید، او از حضرت موسی (علیه السلام) جدا شد تا پدرش را پند دهد و او را به موسی (علیه السلام) برساند. پدرش به راه خود میرفت در حالیکه او با پدرش درباره مذهبش ستیزه میکرد تا این که هر دو به کنار دریا رسیدند و با هم غرق شدند. خبر به حضرت موسی (علیه السلام) رسید، حضرت فرمود: او در رحمت خدا است، ولی آن گاه که عذاب فرود آید، برای کسی که نزدیک گنه کار است، دفاعی نباشد(1629).