در زمان سابق شخصی میخواست قاضی شهری شود، ولی میدانست که تا سبیل وزیر مربوط را چرب نکند، به آرزوی خود نمیرسد. پس خیکی را پر از ماست کرد و دهان آن را با کهنهای محکم بست و قدری روغن روی کهنه مالید و به خانه حضرت اشرف فرستاد. حضرت اشرف دستور داد فوراً ابلاغ آن مرد را صادر کرده به او بدهند. قاضی به محل مأموریت خود رفت و مشغول کار شد. هنگامیکه خانواده وزیر خواستند از خیک روغن استفاده کنند، دیدند پر از ماسه گندیده است! وزیر به قاضی نوشت که در فرمان قضاوت اشتباهی رخ داده، فوراً آن را بفرست تا اصلاح شود! قاضی زود متوجه قضیه شده پاسخ داد: خدا سایه بندگان حضرت اشرف را از سر جان نثار کوتاه نکند! در ابلاغ حکم هیچ گونه غلط و اشتباهی رخ نداده، اگر اشتباهی باشد در خیک است!(1566)