زن مسلمان بادیه نشینی بود به نام ام عقیل. روزی دو میهمان بر او وارد شدند. فرزند ام عقیل همراه شتران در بادیه بود، در همان لحظه به او خبر دادند که شتر خشمگین فرزندش را در چاهی انداخته و کشته است. زن با ایمان به کسی که خبر مرگ فرزند را برای او آورده بود، گفت: از مرکب پیاده شو و به پذیرایی از میهمان کمک کن! گوسفندی حاضر داشت، به او داد تا آن را ذبح کند و سرانجام غذا آماده شد. ام عقیل غذا را به نزد میهمانان گذاشت. آنها میخوردند و از صبر و استقامت این زن مسلمان در شگفت بودند. یکی از میهمانان میگوید: هنگامی که از غذا خوردن فارغ شدیم، زن با ایمان نزد ما آمد و گفت: آیا در میان شما کسی هست که از قرآن به خوبی آگاه باشد؟ یکی از حاضران گفت: بلی من آگاهم. زن گفت: آیاتی از قرآن را برایم بخوان تا در برابر مرگ فرزندم مایه تسلی خاطر من گردد. او میگوید: من این آیات را برای آن زن خواندم ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و بشر الصابرین الذین اذا أصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون أولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و أولئک هم المهتدون؛(2063) قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مالها و جانها و میوهها آزمایش میکنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان آنها که هرگاه مصیبتی به ایشان میرسد میگویند ما از آن خداییم و به سوی او باز میگردیم. اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدایت یافتگان هستند.
زن خداحافظی کرد. سپس رو به قبله ایستاد و چند رکعت نماز گزارد. سپس عرض کرد: اللهم انی فعلت ما امرتنی فانجزلی ما وعدتنی؛ خداوندا! من آن چه را تو دستور داده بودی انجام دادم و رشته شکیبایی را رها نساختم، تو هم آنچه را از رحمت و صلوات به من وعده دادهای بر من ارزانی دار! سپس اضافه کرد: اگر بنا بود در این جهان کسی برای کسی بماند... یکی از حاضران میگوید: من فکر کردم میخواهد بگوید: فرزندم برای من باقی میماند. اما ما دیدم چنین ادامه داد: پیامبر اسلام محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برای امتش باقی میماند(2064).