هنگامی که امام حسن (علیه السلام) صلح با معاویه را با شرایطی پذیرفت، گروهی از سران سپاه آن حضرت که سخنگویشان پیرمرد شجاع و زنده دل، یعنی سلیمان بن صرد خزاعی بود، به حضور امام حسن (علیه السلام) آمده بود و به صورت اعتراض گفتند: تعجب ما پایان نمییابد از این که شما با معاویه، بیعت کردید با این که چهل هزار جنگجو، طرفداری از شما میکرد، به علاوه به همین مقدار، فرزندان و پیروان آنها از شیعیان شما در بصره وجود دارند. عدهای دیگر نیز همین گونه سخنان را به امام حسن (علیه السلام) گفتند و اضافه کردند که معاویه صلح نامه کذایی را نیز قبول ندارد و اعلام عمومی نموده که پای بند به شرایط صلح نیست، بنابراین باید، جنگ با معاویه را بار دیگر آغاز نمود. امام حسن (علیه السلام) پس از دلجویی از آنها فرمود: این صلح را که من تا ابد قبول نکردهام، بلکه آن را به طور موقت تا فرا رسیدن وقتش (که آمادگی لشکر طرفدار امام باشد) محدود نمودهام.(2104)
بنابراین طبق پاسخ امام حسن (علیه السلام)، صلح آن حضرت با معاویه، به معنی آتش بس موقت برای آماده کردن سپاه اسلام بود و این خود حاکی است که امامان حق، وقتی زمام امور حکومت اسلامی را به دست میگیرند که یاران آماده با تشکیلات مجهز داشته باشند. وگرنه طبیعی است که شکست خواهند خورد(2105). و نیز فرمود: به خدا قسم، یاوری نداشتم، اگر یاوری داشتم، شب و روز با معاویه میجنگیدم تا خداوند، میان من و او حکم کند، من اهل کوفه را آزمودم و شناختم، ایشان به درد من نمیخورند و به عهدشان، وفا نمیکنند و به کارشان اعتماد نمیتوان نمود، زبانشان با من است و قلبشان با بنی امیه... .(2106)