زنی شوهرش درگذشت. برای آنکه خدمتی به شوهرش کرده باشد، شبهای جمعه غذایی تدارک میدید و به فرزند یتیم خود میگفت: فرزندم! این را به خانه فقیر ببر! طفل بیچاره با اینکه گرسنه بود، غذا را از مادرش میگرفت و به فقرا میرسانید و خودش گرسنه باز میگشت و میخوابید تا اینکه شبی کاسه صبرش لبریز شد و در راه غذا را خورد و با شکم سیر به خانه بازگشت. آن شب زن، شوهر خود را در خواب دید که به وی میگفت: تنها امشب غذای تو به من رسید. زن از خواب بیدار شد و با کمال شگفتی پرسید: پسرم! امشب غذا را کجا بردی؟ پسر گفت: قبلاً غذا را به فقرا میدادم، ولی دیشب خودم خوردم(2625).