... مسأله معاد از نظر اهمیت، بعد از مسأله توحید، مهمترین مسأله دینی و اسلامی است. پیغمبران آمدهاند تا مردم را به این دو حقیقت مؤمن و معتقد کنند: یکی به خدا (مبدأ) و دیگری به قیامت.(57) آنهایی که استقصاء کردهاند مدعی هستند هزار و چهارصد آیه در قرآن راجع به معاد است یعنی در هیچ موضوعی و شاید در مسأله توحید هم، این قدر آیه در قرآن نیامده و این قدر تأکید و اصرار نشده که در مسأله معاد هست(58).
... وقتی من بعض از مسائل را از علامه طباطبائی سؤال میکردم، میدیدم ایشان به بعضی از آیات قرآن که میرسند به اجمال میگذرند و حرفی نمیزدند میگفتند: حقیقتش این است که من در بعضی از موارد غیر از این که بگویم تسلیم مقاصد قرآن هستم، راه دیگری ندارم.
یعنی برای خودم مطلب، (بحث راجع به مسأله معاد و این چیزها بود) آن قدرها مکشوف نیست و حالتی که برای خودم احساس میکنم این است که باید تسلیم مقاصد قرآن باشم(59).
مرگ، عدم نیست، یک امر وجودی است که قابل چشیدن است، راه انتقال از دنیا به آخرت است. پایان راه نیست، بلکه به منزله تغییر در حیات و شیوه زندگی است، مانند لباسی که تعویض میشود.
آمادگی برای مرگ، نشانه اولیای خداست. جایگاه مرگ در زندگی انسانها همچون گردنبند بر روی سینه دختران است و ترس انسان از مرگ مانند ترس رانندهای است که یا سوخت ندارد، (کمی توشه) یا بار قاچاق و کالای ممنوعه حمل میکند (گناهکار است) و یا آماده رانندگی نیست، وگرنه ترس چرا؟
هر کس از انسانها به نحوی از این جهان رخت بر میبندند، بعضی با سختترین حالات و عدهای مثل بو کردن گل.
نترسیدن از مرگ، نشانه صدق و یقین است. وقتی مرگ از راه میرسد شوخیها، تعارفات و خیالات میگریزند، تنها انسان میماند و اعمال او. در لحظه مرگ، انسان باور میکند که متاع دنیا کم است و آخرت بهتر و باقی است.
در روایات به کسی که آخرت خویش را فدای دنیا کند مجنون، و به پیروان رهبر فاسد فقیر، و آن کس که دین خود را از دست بدهد، غارت زده گفته شده است.
در قرآن مجید 115 مرتبه کلمه دنیا بکار رفته و 115 مرتبه کلمه آخرت استعمال شده است و این یک تصادف نیست. البته این به معنای آن نیست که اهمیت دنیا و آخرت هر دو یکسان است و دنیا و آخرت با هم منافاتی ندارند، به شرط آنکه انسان به دنبال حسنه و نیکی باشد، فقط باید مراقب باشیم که زینتها و جلوههای دنیا، مقدمه غفلت از آخرت است.
انسان باید در مسائل دنیا و آخرت فکر کند و برای آخرت خود از همین دنیا چیزی را کسب کند و در مبدأ و معاد و اسرار هستی و آفریدهها و قوانین حاکم فکر کند و تا آنجا که میتواند، مسائل را با تعقل و اندیشه قبول کند هر چند شرط پذیرش مکتب، آگاهی بر همه اسرار نیست.
در دعوت مردم به حق، آنان را به مقایسه دنیا و آخرت دعوت کنیم. دنیا و آخرت تفاوتهایی دارند، از جمله:
1 - غم و اندوه در دنیا از انسان به دیگران سرایت میکند، ولی در آخرت چنین نیست.
2 - در دنیا، انسان میتواند با عذر یا کفاره یا دروغ یا حیله یا ناله مشکلش را حل کند، امام در آخرت چنین نیست.
3 - تلخیهای دنیا قابل تخفیف است و اگر انسان با آن انس گرفت، از تلخی آن کاسته میشود، ولی در آخرت چنین نیست.
4 - میان پاداشهای دنیوی و اخروی تفاوت فراوان است. در بهرههای دنیوی، تلخیهایی نزد وجود دارد، ولی ثواب آخرت، به تمامی نیکی و خیر است و عذابهای آخرت، انواع و مراحل متعدد دارد.
دادگاه قیامت، گواهان بسیار دارد: الف: خداوند، که شاهد بر همه اعمال ماست. ان الله علی کل شی شهید (حج، 17).
ب: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم). فکیف اذا جئنا من کل أمه بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیداً؛ چگونه است حال آنها در آن روز که برای هر امتی گواهی بیاوریم و تو را گواه بر آنها قرار دهیم. (نساء، 41.)
ج: امامان معصوم علیهم السلام و کذلک جعلنا کم أمه وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس (بقره، 143). ما شما را امت میانه قرار دادیم تا گواه بر مردم باشید. طبق روایات مراد از امت، امامان معصومند، زیرا سایر افراد امت، از علم و عصمت لازم برای گواهی در آن روز برخوردار نیستند.
د: فرشتگان. و جاءت کل نفس معه سائق و شهید در قیامت همراه هر انسانی دو فرشته میآید، یکی او را سوق میدهد و یکی شاهد بر اوست. (ق، 21).
ه: زمین. یومئذ تحدث أخبارها (زلزال، 4.)
در قیامت زمین اخبار خود را بازگو میکند.
و: وجدان. اقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیباً نامه عملت را بخوان و خود قضاوت کن که با تو چه برخورد شود. (اسرارء، 14).
ز: اعضای بدن. یوم تشهد علیهم ألسنتهم و أیدیهم و أرجلهم روز قیامت زبان و دست و پا به سخن آمده و علیه انسان گواهی میدهند. (نور، 24.)
ح: زمان. امام سجاد (علیه السلام) در دعای ششم صحیفه میفرماید: هذا یوم حادث جدید و هو علینا شاهد عتید امروز روز جدیدی است که در قیامت گواه اعمالی است که در آن انجام میدهیم.
ط: عمل. وجدوا ما عملوا حاضراً در قیامت اعمال انسان تجسم یافته و در برابر او نمودار میشوند. (کهف، 48).