فخر رازی در تفسیرش در ذیل تفسیر سوره مبارکه عصر میگوید: زنی صیحه زنان، دیوانه وار خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده گفت: یا رسول الله، اصحاب بروند تنها با شما کار دارم. اصحاب رفتند. آن زن خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشست. گفت: یا رسول الله! گناه کردم، گناهم خیلی بزرگ است. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: رحمت خدا از آن بزرگتر است. گناه هر چه بزرگ باشد معنا ندارد که کسی مأیوس باشد. هر چه گناه بزرگ و هر چند طولانی، مسلم است اگر توبه کند، تلاطم درونی پیدا کند، گناهش آمرزیده میشود. بنبست در اسلام نیست. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: گناهت چیست؟ گفت: یا رسول الله! زن شوهردار بودم، زنا دادم، آبستن شدم، بچه به دنیا آمد، او را در خمره سرکه خفه کردم، بعد هم سرکههای نجس را به مردم فروختم! گناه خیلی بزرگ است، خیلی! معلوم است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی متأثر شد، حکمش را هم گفتند. فرمودند: خانم! میخواهی به تو بگویم چرا در این چاه افتادی؟
یعنی چرا آدم بعضی اوقات در چاهی میافتد که دیگر نمیشود از این چاه بیرون بیاید و اگر دنیا پشت به پشت یکدیگر کند و بخواهد او را نجات بدهد دیگر نمیشود؟
حضرت فرمودند: میخواهی به تو بگویم چرا به درون این چاه افتادی؟ خیال میکنم نماز نمیخوانی! چون نماز نمیخوانی، رابطهات با خدا قطع است. عنایت خدا روی سرت نیست. از این جهت در این چاه پر فلاکت افتادی! انی ظننت انک ترکت صلوه العصر(2473)