آقای مجتهدی تهرانی نقل کرده است که آیت الله میرزا علی مشکینی دام ظله فرمودند: در ایامی که تحصیل میکردم یک روز پنج ریال بیشتر پول نداشتم و در خیابان راه میرفتم که یکی از طلاب به من رسید و گفت: پنج ریال داری به من قرض بدهی؟ فکر کردم که اگر این پول را به او بدهم خودم بی پول میمانم ولی باخود گفتم که کار این بنده خدا را راه میاندازم؛ خداوند کریم است. پول را به او دادم. چند قدمی که رفتم یکی از همشهریهای من از اهالی مشکین شهر به من رسید با هم مصافحه کردیم. موقع خدا حافظی پولی در دست من گذاشت و رفت چون نگاه کردم دیدم پنج تومان ( پنجاه ریال) است. بار دیگر یکی از طلاب به من رسید و از من پنج تومان ( پنجاه ریال) قرض خواست. این دفعه نیز با خود گفتم خداکریم است اکنون که این آقا معطل است کار او را راه میاندازم پول را به او دادم. چون مقداری جلوتر رفتم یکی دیگر از همشهریهای خود را دیدم. پس از مصافحه و احوال پرسی موقع خداحافظی پولی در دست من گذاشت و رفت. چند قدم جلوتر رفتم نگاه کردم دیدم پنجاه تومان ( پانصد ریال) است. ناگاه به یاد آیه شریفه افتادم که من جاء بالحسنه فله عشر امثالها(129) هر کس عملی نیک انجام دهد ده برابر به او پاداش میدهیم. دیدم بار اول پنج ریال داشتم چون به یک نیازمندی قرض دادم خدای کریم پنجاه ریال رساند و چون پنجاه ریال را قرض دادم خداوند کریم در عوض پنجاه تومان (پانصد ریال) یعنی درست ده برابر رسانید. ایشان فرمودند: هر چه منتظر شدم و دعا کردم که کسی پیدا شود و این پنجاه تومان (پانصد ریال) را قرض بگیرد بلکه پانصد تومان (پنج هزار ریال) شود دعایم مستجاب نشد!(130)