تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

اثر حلم‏

روایت شده است که امام حسن (علیه السلام) آنچنان خویشتن دار بود که در تمام عمرش یک کلمه ناپسند از او شنیده نشد. در مورد حلم و صبر امام (علیه السلام) آمده است: پیرمردی از اهالی شام آن حضرت را که سوار بر مرکبی بود دید و آنچه خواست به آن حضرت گفت ولی امام (علیه السلام) سکوت کرد. وقتی ناسزا گویی او تمام شد، امام (علیه السلام) با آغوش باز به سوی او توجه کرد و در حالیکه خنده بر لب داشت به او سلام کرد و فرمود: ای پیرمرد! به گمانم غریب هستی و گویا به اشتباه افتاده‏ای، اگر از ما یاری بطلبی، سختی‏ها را از تو بر طرف می‏کنیم و تو را می‏بخشیم و اگر از ما چیزی بخواهی به تو می‏دهیم و اگر از ما راهنمایی بخواهی تو را راهنمایی می‏کنیم و اگر برهنه هستی تو را می‏پوشانیم و اگر نیازمندی تو را بی‏نیاز می‏کنیم و اگر رانده شده‏ای به تو پناه می‏دهیم و اگر حاجتی داری آن را برای تو بر آورده می‏کنیم و اگر به سوی ما سفر نموده‏ای تا وقت بازگشت، میهمان ما هستی و این برای تو بهتر است، زیرا ما خانه وسیع برای پذیرایی داریم. هنگامی که آن مرد شامی این گفتار پر مهر امام (علیه السلام) را شنید، گریه کرد و آنچنان دگرگون شد که در همان لحظه گفت: اشهد انک خلیفه الله فی ارضه؛ گواهی می‏دهم که تو خلیفه خدا در زمین هستی. الله اعلم حیث یجعل رسالته؛(1144) خدای متعال آگاه‏تر است که رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد. آنگاه گفت: من فکر می‏کردم که تو و پدرت دشمن‏ترین مخلوقات نزد من هستید، اکنون دریافتم که محبوبترین خلق خدا در نزد من می‏باشید. آن مرد اثاثیه خود را به منزل امام (علیه السلام) انتقال داد و تا در مدینه بود همراه آن حضرت بود، سپس به سوی شام بازگشت در حالی که صادقانه به محبت خاندان رسالت معتقد شده بود!(1145)