تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

امام سجاد (علیه السلام) و مرد عرب‏

مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) در کتاب ارزشمند ارشاد نقل کرده است که: مردی از خویشان امام سجاد (علیه السلام) نزد آن حضرت آمد و در برابرش ایستاد و سخنان تندی گفت و به حضرت دشنام داد. امام (علیه السلام) به او هیچ نگفت بتا او خسته شد و رفت، حضرت به اطرافیان خود فرمود: آنچه این مرد گفت، شما شنیدید. اکنون دوست دارم همراه من بیائید تا نزد او برویم و پاسخ مرا به او بشنوید. همه عرض کردند می‏آییم و دوست داریم پاسخ شما را به او بشنویم. پس همگی به همراه حضرت حرکت کردند، در جایی که امام (علیه السلام) این آیه را تلاوت می‏کرد: و الکاظمین الغیظ والعافین عن الناس والله یحب المحسنین؛(1139) پرهیزگاران خشم خود را فرو می‏برند و به مردم عفو و گذشت می‏کنند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
ما با شنیدن این آیه فهمیدیم که چیزی به او نخواهد گفت. امام (علیه السلام) به راه خود ادامه داد تا به خانه آن مرد رسید و آن مرد را صدا زد. آن مرد که آماده شرارت بود، بیرون آمد و یقین داشت که حضرت برای تلافی آمده است، در این هنگام حضرت به او فرمود: ای برادر! تو اندکی پیش، از نزد من آمدی و آنچه خواستی به من گفتی! اگر آنچه گفتی در وجود من هست، از درگاه خدا می‏خواهم که مرا بیامرزد و اگر در من نیست خدا تو را بیامرزد. وقتی آن مرد چنین بر خوردی را از حضرت دید شرمگین شد و بین دیدگاه حضرت را بوسید و گفت: بلی قلت فیک ما لیس فیک و انا احق به؛ آنچه را که در شما نبود، گفتم و بدرستیکه من به آن سزاوارترم.(1140)