تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

معراج در عاشورا

عصر تاسوعای شصت و یک هجری فرا رسید، لشکر کفر و نفاق به فرماندهی عمر سعد، طبق دستور عبید الله بن زیاد، شبانه حمله کردند تا با حسن (علیه السلام) بجنگند. امام حسین (علیه السلام)، به برادرش ابوالفضل العباس (علیه السلام) فرمود: به اینها بگو یک شب را مهلت بدهند، فردا برای جنگ آماده‏ام. برادر! خدا خودش می‏داند که من مناجات با او را دوست دارم. من می‏خواهم امشب را به عنوان شب آخر عمرم با خدای خود مناجات کنم و آن را شب توبه و استغفار خویش قرار دهم. شب عاشورا شروع شد، آن شب، شب معراج بود. یک دنیا شادی و بهجت و مسرت حکمفرما بود. خودشان را پاکیزه می‏کردند، موهای بدنشان را می‏ستردند، انگار که خود را برای یک جشن و مهمانی آماده می‏کنند. خیمه‏ای بود به نام خیمه تنظیف کسی در داخل آن مشغول نظافت خویش بود، دو نفر هم در بیرون خیمه نوبت گرفته بودند، یکی از آنها که ظاهراً بریر است با دیگر مزاح و شوخی می‏کند. آن فرد به بریر می‏گوید: امشب که شب مزاح نیست! بریر جواب می‏دهد: من اهل مزاح نیستم ولی امشب را برای مزاح مناسب می‏بینم!
آن شب از خیمه‏ها صدای صوت قرآن و ذکر و دعا زیاد شنیده می‏شد. آواز خوش آن بلبلان خوش الحان فضا را پرکرده بود، بطوریکه وقتی دشمن از نزدیک خیمه‏های این مستغفرین و توبه کنندگان واقعی عبور می‏کرد، می‏گفت: انگار که این خیمه‏ها لانه زنبور عسل است. اینسان یاران حسین (علیه السلام) در شب عاشورا با پروردگار خویش خلوت کرده و راز و نیاز می‏کردند و از گذشته خود توبه می‏نمودند. آنوقت آیا ما نیازی به توبه نداریم؟ آنها نیازمند هستند و ما بی‏نیاز از توبه؟ حتی حسین (علیه السلام) می‏فرماید: من امشب را می‏خواهم شب استغفار و توبه خود قرار دهم، تا چه رسد به ما؟!(1072).