روزی ملانصرالدین سند منزلش را نزد قاضی برد تا اشکال آن را بر طرف نموده آن را به ثبت برساند. قاضی که به رشوه خواری عادت کرده و بدون دریافت رشوه، کاری برای کسی انجام نمیداد، چند روزی ملا را سر دوانید. ملا که چنین دید و دانست بدون پرداخت رشوه کارش پیش نخواهد رفت، روزی کوزه عسلی برداشت و به خدمت قاضی رفت و با دادن آن به قاضی اشکال سندش را برطرف کرد و آن را به ثبت رسانید. چند روز بعد چون قاضی خواست قدری از عسل بخورد، متوجه شد که فقط مقدار بسیار کمی از آن عسل و بقیه خاک است. قاضی که بسیار خشمگین و عصبانی شده بود، به نوکر خود گفت: به خانه ملا برو و به هر نحوی که شده سند را از او بگیر و بیاور! نوکر قاضی به خانه ملا آمد و گفت: در سند شما اشتباهی رخ داده است آن را بدهید نزد قاضی ببرم تا اشکال آن را بر طرف سازد. ملا گفت: به قاضی سلام برسان و بگو در سند اشتباهی نیست، هر عیبی که هست در کوزه عسل است(1569).