تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

سه بوقه!

یک روز که برادر بزرگ آقای رجایی (رحمه الله) به مسافرت رفته بود، دایی محمد علی (مرحوم شهید رجایی (رحمه الله)) در مغازه آمد. در آن دوران رسم این بود که اگر شاگرد در غیاب صاحب مغازه می‏توانست جنسی را اندکی بیشتر از نرخ رایج به مشتری بفروشد، از این مبلغ اضافه که به آن سه بوقه می‏گفتند، درصدی به او تعلق می‏گرفت. یک روز پیرزنی به مغازه مراجعه کرد و یک جفت دمپایی دست دوز ساخت تبریز را که از جنس خیلی خوبی بود، به قیمت شصت و پنج ریال خرید. من (مسعود رسولی) که دیدم فرصت خوبی برای گرفتن سه بوقه است، به هزار مکافات او را راضی کردم شصت و هشت ریال بپردازد.
وقتی پیرزن پول را می‏داد، دایی متوجه شد، او را صدا زد و سه ریال اضافه را باز گرداند، تا به او گفتم که چرا سه ریال اضافه را بر گرداندید، من از این پول چیزی گیرم می‏آمد؟! ناراحت شد و گفت: خجالت نمی‏کشید. آخر این هم کاسبی است، مگر شما برای این کفش چه کرده‏ای که می‏خواهی به سه ریال اضافه‏تر از نرخ، آن را بفروشی؟ این معامله نیست؛ این دزدی است! آن کارگر بیچاره از صبح تا شب کفش می‏دوزد و برای فروش به شما می‏دهد، آخر هفته که می‏خواهد پولش را بگیرد، آن همه او را اذیت می‏کنید. آن وقت با مردم این گونه رفتار می‏کنید! پس از گذشت سی و هشت سال هنوز تأثیر این برخورد عادلانه را در خودم احساس می‏کنم، این که انسان نباید تن به مناسبات و عرف روزمره بدهد(2367).