تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

نارضایتی خواهر

یکی از فرزندان شیخ رجبعلی خیاط (رحمه الله) نقل می‏کند: مهندسی بود بساز و بفروش. یکصد دستگاه ساختمان ساخته بود، ولی به دلیل بدهکاری زیاد، شرایط اقتصادی بدی داشت، حکم جلبش را گرفته بودند. به منزل پدرم آمد و گفت نمی‏توانم به خانه‏ام بروم، خود را پنهان می‏کنم تا کسی مرا نبیند. شیخ با یک توجه فرمود: برو خواهرت را راضی کن! مهندس گفت: خواهرم راضی است. شیخ فرمود: نه!
مهندس تأملی کرد و گفت: بله وقتی پدرم از دنیا رفت ارثیه‏ای به ما رسید، هزار و پانصد تومان سهم او می‏شد، یادم آمد که نداده‏ام. رفت و برگشت و گفت پنج هزار تومان دادم به خواهرم و رضایتش را گرفتم.
پدرم سکوت کرد و پس از توجهی فرمود: می‏گوید: هنوز راضی نشده...، خواهرت خانه دارد؟ مهندس گفت: نه، اجاره نشین است. شیخ فرمود: برو یکی از بهترین خانه‏هایی را که ساخته‏ای را به نامش کن و به او بده بعد بیا ببینم چکار می‏شود کرد. مهندس گفت: جناب شیخ! ما دو شریک هستیم چگونه می‏توانم؟ شیخ فرمود: بیش از این عقلم نمی‏رسد، چون این بنده خدا هنوز راضی نشده است. بالاخره آن شخص رفت و یکی از آن خانه‏ها را به نام خواهرش کرد و اثاثیه او را در آن خانه گذاشت و برگشت. شیخ فرمود: حالا درست شد. فردای همان روز سه تا از آن خانه‏ها را فروخت و از گرفتاری نجات پیدا کرد(1990).