آغا محمد خان قاجار بعد از قتل جعفر قلی خان، برادرش لوطی صالح را که آشنای قدیم خودش بود در خلوت خواسته، گفت: به جهت مسخرگی و صحبتهایی که در مجالس اجزای سلطنتی زندیه و در حضور خود وکیل میکردی، سرمایه و مکنت تو را میدانم. باید راست و بی کم و کاست بگویی و تقدیم کنی، تا جان توبه سلامت بماند. لوطی صالح گفت: راست میگویم و تقدیم هم میکنم، اما خداوند عالم در وجود تو گذشت خلقت نفرموده، میگیری و باز جان مرا تلف میکنی. پس از گرفتن مبلغ هشت هزار تومان از او، روز دیگر او را خواسته، گفت: میباید در حق تو رفتاری شود که دیگر روی رفتن مجالس را نداشته باشی. حکم شد بینی او را بریدند. بعد از بریدن بینی، چون لوطی صالح آشنای ایام گرفتاری او بود، جرات کرده گفت: دیدی که خداوند تعالی در وجودت گذشت نیافریده است. آغا محمد خان دستور داد، آنچه از او گرفته شده بود، رد کردند و به او گفت: برو به عتبات مجاور باش، زیرا میترسم باز طرف غضب من واقع شوی و حرف تو راست شود! لوطی صالح بدون اینکه دیناری ضرر مالی تحمل کند، با همان دماغ بریده رفت و در مشهد کاظمین (علیه السلام) تا زمان وفات مجاورت داشت.(691)