حضرت موسی (علیه السلام) طبق فرمان الهی از قارون که پسر عموی خود و یکی از سرمایهداران خود خواه زمان خویش بود، طلب زکات مینمود. اما او میگفت من هم به تورات آگاهی دارم و کمتر از موسی نیستم؛ چرا زکات مالم را به او بپردازم؟
سرانجام قارون به واسطه بیایمانی و غرورش تصمیم خطرناکی گرفت و آن این که به یک زن فاحظه گفت چندهزار درهم به تو میدهم که فردا، هنگام سخنرانی حضرت موسی (علیه السلام)، در ملا عام بگوئی که موسی (علیه السلام) با من زنا کرد. آن زن این پیشنهاد ناجوانمردانه را پذیرفت ولی هنگام اجرای این عمل ناپسند با دیدن سیمای ملکوتی حضرت موسی (علیه السلام) از تصمیم خود منصرف شد و با صدای بلند گفت: من صد هزار درهم برای این تهمت ناروا گرفتهام و خداوند ساحت مقدس تو را از چنین آلودگی منزه نموده است. در این هنگام دل پر درد و رنج موسی (علیه السلام) شکست و در مورد قارن چنین نفرین کرد: ای زمین! قارون را بگیرد و در کام خود فرو ببر! زمین دهان باز کرد و قارون را گرفت و بلعید و همچنان در اعماق زمین فرو برد و در عذاب سخت الهی قرار داد.
بعد از هلاکت قارون، نامردان بنی اسرائیل در گوشی به هم گفتند: موسی (علیه السلام) در مورد قارون نفرین کرد تا او هلاک شود و خانه و اموال و گنجهای او را تصرف کند. موسی (علیه السلام) برای رفع این تهمت دعا کرد که خانه و گنجهای قارون نیز در زمین فرو رفتند و ناپدید شدند.(850)