قلمروی شیطان تشریع است نه تکوین. یعنی قلمروی شیطان فعالیتهای تشریعی و تکلیفی بشر است. نفوذ شیطان در اندیشه بشر نیز محدود به نفوذ در اندیشه اوست نه تن او و نه بدن او! نفوذ شیطان در اندیشه بشر نیز منحصر به حد وسوسه کردن و خیال یک امر باطلی را در نظر او جلوه دادن است(1909).
شیطان برای ایجاد لغزش، دست به هر نوع تاکتیک روانی و تبلیغاتی زد، از جمله: الف: برای آدم و حوا سوگند یاد کرد. قاسمهما ب: قیافه خیرخواهانه به خود گرفت و گفت: من از خیرخواهان شما هستم. انی لکما لمن الناصحین ج: وعده ابدیت داد، که اگر این گیاه را بخورید، زندگی و حکومت ابدی خواهید داشت. شجرة الخلد و ملک لا یبلی د: دروغ گفت و به ذات حق تهمت زد. ما نهاکما ربکما عن هذه الشجرة الا أن تکونا ملکین أو تکونا من الخالدین یعنی پروردگارتان شما را نهی نکرد مگر از ترس اینکه شما فرشته شوید یا به زندگی ابدی برسید.
خطر شیطان، برای بزرگان نیز هست. او به سراغ آدم و حوا آمد.
شیطان، دشمن دیرینه نسل بشر است. زیرا از روز اول به سراغ پدر و مادر ما رفت.
از نافرمانی خداوند و عواقب تلخ وسوسههای ابلیس، عبرت بگیریم.
تحت نفوذ شیطان قرار گرفتن، برابر با خروج از مقامات الهی و محرومیت از آنهاست.
شیطان، انسان را قدم به قدم منحرف میکند. باید از همان قدم اول مواظبت کرد.
شیطان، برای انحراف مردم، از راههای گوناگونی وارد میشود.
شیطان، هم دستور به گناه میدهد، هم راه توجیه آن را نشان میدهد. فرمان به سوء و فحشا، همان دستور به گناه و فرمان افترا بستن به خدا، دستور به توجیه گناه است.
وسوسههای شیطان، انسان را مجبور به گناه نمیکند، بلکه انسان قدرت مقابله با شیطان را دارد و به همین دلیل از اطاعت او نهی شده است.
شیطان، دشمن دیرینه نسل بشر است.
گناه، میدان را برای وسوسههای شیطان باز میکند.
شیطان، ابتدا در فکر و روح انسان اثر میگذارد، سپس او را تسلیم خود میگرداند.
شیطان، دشمن قسم خورده انسان است.
گرچه ابلیس در مسیر راه مستقیم کمین کرده و دائماً وسوسه میکند، ولی گنهکار خود به دنبال شیطان میرود و جهنمی میشود.
پیروی از شیطان، موجب همنشینی با او در جهنم است.
سؤال: چرا خداوند شیطان را بر انسان مسلط کرد؟
پاسخ: رابطه شیطان با انسان و امکان تأثیر او در آدمی، بیشتر و زیادتر از تأثیر غرائز حیوانی در انسان نیست. خداوند در مقابل آن غرائز حیوانی، اندیشه و تعقل و وجدان را عطا فرموده و بهترین وسیله تعدیل و تنظیم غرائز را در اختیار آدمی قرار داده است. علاوه بر آنکه شیطان، بر انسان سلطه ندارد و اراده و اختیار را از انسان نمیگیرد، چنان که خودش میگوید: ما کان لی علیکم من سلطان الا أن دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا أنفسکم ما أنا بمصرخکم و ما أنتم بمصرخی (ابراهیم، 22).
کار او کمک به غرائز حیوانی است و اگر بخواهد تأثیری بگذارد، مجبور است با یکی از قوای درونی یعنی غرائز و توهمات و وسوسهها وارد شود که در مقابل آنها دو نیروی عقل و وجدان همواره انسان را به خیرات و نیکیها دعوت میکنند.
شیطان، حتی خوبان را هم رها نمیکند. اما هیچ سلطهای بر مخلصین ندارد.
نهایت کار شیطان، وسوسه است نه اجبار، نشان دادن راه انحرافی است، نه اصرار.
نتیجه ارتکاب گناه و خلاف، رسوایی است.
رسوایی، کشف حجاب و برهنگی، از اهداف شیطان است.
شیطان از راه آرزوها، انسان را فریب میدهد. آرزوی انسان، زندگی ابدی در فضایی آرام و فرشته گونه است، لذا شیطان گفت: اگر از آن درخت بخورید، به آرزوی خود رسیده و زندگی دائم و به دور از مزاحمت و اضطراب خواهید داشت، و با استفاده از غرائز و تمایل انسان به رفاه و ابدیت، او را وسوسه کرد.