تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

نکات‏

قلمروی شیطان تشریع است نه تکوین. یعنی قلمروی شیطان فعالیت‏های تشریعی و تکلیفی بشر است. نفوذ شیطان در اندیشه بشر نیز محدود به نفوذ در اندیشه اوست نه تن او و نه بدن او! نفوذ شیطان در اندیشه بشر نیز منحصر به حد وسوسه کردن و خیال یک امر باطلی را در نظر او جلوه دادن است(1909).
شیطان برای ایجاد لغزش، دست به هر نوع تاکتیک روانی و تبلیغاتی زد، از جمله: الف: برای آدم و حوا سوگند یاد کرد. قاسمهما ب: قیافه خیرخواهانه به خود گرفت و گفت: من از خیرخواهان شما هستم. انی لکما لمن الناصحین ج: وعده ابدیت داد، که اگر این گیاه را بخورید، زندگی و حکومت ابدی خواهید داشت. شجرة الخلد و ملک لا یبلی د: دروغ گفت و به ذات حق تهمت زد. ما نهاکما ربکما عن هذه الشجرة الا أن تکونا ملکین أو تکونا من الخالدین یعنی پروردگارتان شما را نهی نکرد مگر از ترس اینکه شما فرشته شوید یا به زندگی ابدی برسید.
خطر شیطان، برای بزرگان نیز هست. او به سراغ آدم و حوا آمد.
شیطان، دشمن دیرینه نسل بشر است. زیرا از روز اول به سراغ پدر و مادر ما رفت.
از نافرمانی خداوند و عواقب تلخ وسوسه‏های ابلیس، عبرت بگیریم.
تحت نفوذ شیطان قرار گرفتن، برابر با خروج از مقامات الهی و محرومیت از آنهاست.
شیطان، انسان را قدم به قدم منحرف می‏کند. باید از همان قدم اول مواظبت کرد.
شیطان، برای انحراف مردم، از راههای گوناگونی وارد می‏شود.
شیطان، هم دستور به گناه می‏دهد، هم راه توجیه آن را نشان می‏دهد. فرمان به سوء و فحشا، همان دستور به گناه و فرمان افترا بستن به خدا، دستور به توجیه گناه است.
وسوسه‏های شیطان، انسان را مجبور به گناه نمی‏کند، بلکه انسان قدرت مقابله با شیطان را دارد و به همین دلیل از اطاعت او نهی شده است.
شیطان، دشمن دیرینه نسل بشر است.
گناه، میدان را برای وسوسه‏های شیطان باز می‏کند.
شیطان، ابتدا در فکر و روح انسان اثر می‏گذارد، سپس او را تسلیم خود می‏گرداند.
شیطان، دشمن قسم خورده انسان است.
گرچه ابلیس در مسیر راه مستقیم کمین کرده و دائماً وسوسه می‏کند، ولی گنهکار خود به دنبال شیطان می‏رود و جهنمی می‏شود.
پیروی از شیطان، موجب همنشینی با او در جهنم است.
سؤال: چرا خداوند شیطان را بر انسان مسلط کرد؟
پاسخ: رابطه شیطان با انسان و امکان تأثیر او در آدمی، بیشتر و زیادتر از تأثیر غرائز حیوانی در انسان نیست. خداوند در مقابل آن غرائز حیوانی، اندیشه و تعقل و وجدان را عطا فرموده و بهترین وسیله تعدیل و تنظیم غرائز را در اختیار آدمی قرار داده است. علاوه بر آنکه شیطان، بر انسان سلطه ندارد و اراده و اختیار را از انسان نمی‏گیرد، چنان که خودش می‏گوید: ما کان لی علیکم من سلطان الا أن دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا أنفسکم ما أنا بمصرخکم و ما أنتم بمصرخی (ابراهیم، 22).
کار او کمک به غرائز حیوانی است و اگر بخواهد تأثیری بگذارد، مجبور است با یکی از قوای درونی یعنی غرائز و توهمات و وسوسه‏ها وارد شود که در مقابل آنها دو نیروی عقل و وجدان همواره انسان را به خیرات و نیکی‏ها دعوت می‏کنند.
شیطان، حتی خوبان را هم رها نمی‏کند. اما هیچ سلطه‏ای بر مخلصین ندارد.
نهایت کار شیطان، وسوسه است نه اجبار، نشان دادن راه انحرافی است، نه اصرار.
نتیجه ارتکاب گناه و خلاف، رسوایی است.
رسوایی، کشف حجاب و برهنگی، از اهداف شیطان است.
شیطان از راه آرزوها، انسان را فریب می‏دهد. آرزوی انسان، زندگی ابدی در فضایی آرام و فرشته گونه است، لذا شیطان گفت: اگر از آن درخت بخورید، به آرزوی خود رسیده و زندگی دائم و به دور از مزاحمت و اضطراب خواهید داشت، و با استفاده از غرائز و تمایل انسان به رفاه و ابدیت، او را وسوسه کرد.