تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

خنده بیجا و گناه خیز

صحرانشینی سوار بر شتر بچه چموش خود شده بود. به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و سلام کرد، می‏خواست نزدیک بیاید و از آن حضرت سؤال کند، ولی شترش فرار می‏کرد و به عقب برمی‏گشت و او را از حضرت دور می‏کرد و این عمل سه بار تکرار شد. این منظره باعث شد عده‏ای از اصحاب که در آن جا حاضر بودند، خندیدند.
خب طبیعی است که خنده آنها بی جا بود، آنها می‏بایست آن عرب صحرانشین را کمک کنند تا سؤال خود را مطرح کند. ولی می‏خندیدند و همین باعث ناراحتی آن عرب شد.
خنده آنها و چموشی شتر باعث گردید که آن عرب عصبانی شده و با ضربتی شدید آن شتر را کشت. اصحاب به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: آن عرب، شتر خود را کشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: نعم! وافواهکم ملأ من دمه؛ آری! ولی دهان‏های شما پر از خون شتر است(1875). یعنی شما با خنده بیجای خود آن عرب نادان را عصبانی کردید و او چنین جرمی مرتکب شد، شما در خون آن شتر بی نوا شریک هستید، چرا چنین کردید؟!