تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

سلمان در روزهای آخر عمر

سلمان فارسی یار باوفای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، هنگامی که در مدائن حکومت می‏کرد، لباس پشمینه می‏پوشید و بر الاغ سوار می‏شد و غذایش هم نان جو بود. با این حال روزهای آخر عمر در مدائن، از داشتن مال دنیا آه و ناله داشت.
سعد بن ابی وقاص یکی از فرماندهان جنگ‏های مسلمانان، در یکی از روزهای بیماری سلمان خدمت او حضور داشت. و با وی سخن می‏گفت، از جمله از وی، پرسید: ای ابو عبدالله مرا پندی ده! سلمان فرمود: هنگامی که قصدی می‏کنی و هنگامی که حکمی می‏دهی، و هنگامی که چیزی را تقسیم می‏کنی خدا را به یاد داشته باش.
وقتی که سلمان این سخن را گفت به گریه افتاد. سعد بن ابی وقاص تعجب زده، از وی پرسید: چرا گریه می‏کنی ای ابو عبدالله؟ سلمان در جواب وی گفت: در آخرت گردنه‏ای هست که فقط مردم سبکبار از آن می‏گذرند و من این همه چیز را در اطراف خود می‏بینم.
وقتی به اطراف وی نظر افکنده شد، در خانه‏اش جز یک ظرف چرمین و کوزه و یک آفتابه چیز دیگری نبود(1808).