تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

شیطان و افسارها

از یکی از شاگردان شیخ انصاری (رحمه الله) نقل شده است که: در آن زمان که من در نجف اشرف برای تحصیل مشرف بودم و در محضر پر فیض مرحوم شیخ انصاری (رحمه الله) حاضر می‏شدم، شبی در عالم رؤیا دیدم که شیطان چند عدد افسار در دست گرفته بود. من از او سؤال کردم این‏ها را برای چه به دست گرفته‏ای؟ گفت: این‏ها را بر سر مردم می‏زنم و ایشان را به سمت خود می‏کشم. در روز گذشته یکی از این‏ها را بر سر شیخ مرتضی انصاری انداختم و از اطاقش تا بیرون کوچه‏ای که بر در خانه اوست کشیدم، ولی در میان کوچه از قید رها شده مراجعت کرد.
وقتی که بیدار شدم خدمت شیخ (رحمه الله) مشرف شدم و خواب خود را برای ایشان عرض کردم. شیخ (رحمه الله) فرمود: شیطان راست گفته زیرا آن ملعون دیروز می‏خواست به لطائف الحیل مرا گول زند، زیرا من پول نداشتم و چیزی در منزل لازم شده بود، با خود گفتم یک قران از مال امام (علیه السلام) که در نزد من می‏باشد و معطل مانده است را تا وقت لازم به مصرف برسانم. به عنوان قرض بر می‏دارم، سپس اداء می‏کنم. آن یک قران را برداشته و از منزل خارج شده تا به میان کوچه هم آمدم، همین که خواستم چیزی بخرم با خود خیال کردم که چرا به این چنین عملی اقدام نمایم؟ پس نادم و پشیمان شدم و به خانه مراجعت کرده و یک قران را به جای خود گذاشتم(1904).
و بعضی هم این داستان را این طور نقل کرده‏اند که دید شیطان طناب‏های بسیاری به دست داشته و در بین آنها طناب ضخیمی به دست داشته است، از او می‏پرسد: این‏ها چیست؟ پاسخ داده بود که به وسیله این‏ها بنی آدم را به سوی خود می‏کشانم و آنها را وادار به معصیت می‏نمایم. از او می‏پرسد: این طناب ضخیم برای کیست؟ شیطان می‏گوید: برای استادت شیخ انصاری که دیروز او را تا بازار بردم ولی آن را پاره کرد و برگشت. می‏پرسد: پس طناب من کدام است؟ شیطان پاسخ می‏دهد: تو احتیاج به طناب نداری و حرف شنو هستی(1905).