تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف‏ جلد 1
محمد رحمتی شهرضا

شاد نمودن مؤمن‏

مردی از اهل ری می‏گوید: یکی از دبیران یحیی بن خالد فرمانروای ما شد، من مقداری بدهکار بودم و او آن‏ها را از من مطالبه کرد، من تصمیم گرفتم به سوی خانه خدا بگریزم. به حج رفتم و خدمت مولایم امام موسی بن جعفر (علیه السلام) رسیدم و از وضعیت خود نزد آن بزرگوار درد دل کردم. آن حضرت نامه‏ای نوشت و به من داد تا ببرم و مشکلم را حل کنم. حضرت در آن نامه نوشت: بدان که زیر عرش خدا سایه‏ای است که تنها آن کس در آن بیارامد که به برادرش نیکی کند، یا غمی از او بزداید، یا دلش را شاد گرداند، و این شخص (حامل نامه) برادر توست.
وی می‏گوید: از حج برگشتم و نامه حضرت را به او دادم. او ایستاد و آن را بوسید و خواند. سپس دستور داد: اموال و جامعه‏های او را آوردند و آنها را میان من و خودش دینار دینار و درهم درهم و قطعه قطعه تقسیم نمود و آنچه که قابل تقسیم نبود، پولش را به من داد. آن گاه دفتر دار را خواست و هر چه به نام من ثبت شده بود را حذف کرد و گواهی عدم بدهکاری به من داد. من با او خدا حافظی کردم و رفتم. با خود گفتم: نمی‏توانم خوبی او را جبران کنم، مگر آن که در سال آینده در سفر حج برایش دعا کنم و حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) را ملاقات نمایم و رفتار آن مرد را به عرض ایشان برسانم. این کار را کردم، به محضر حضرت (علیه السلام) رسیدم و همین طور که ماجرا را تعریف می‏کردم، چهره آن حضرت از شادی مانند گل می‏شکفت. عرض کردم: مولای من! آیا این کار شما را خوشحال کرد؟ فرمود: ای و الله لقد سرنی و سر جدی رسول الله؛ به خدا سوگند هم مرا و هم جدم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را شاد کرده است و الله لقد سرالله تعالی؛ به خدا سوگند که خدای تعالی را شاد کرده است.(1878)