تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

معصوم ششم:على بن حسین(علیه السلام)

مقام: امام چهارم. لقب: زین العابدین (علیه السلام) . نام پدر: حسین (علیه السلام) . نام مادر: شهربانو دختر یزدگرد. محل تولد: مدینه منوره. تاریخ تولد: 4 شعبان سال 38 هجرى. مدت امامت: 35 سال. مدت عمر شریف: 57 سال. تاریخ شهادت: سال 94 یا 95 قمرى در روز 12 یا 25 محرم الحرام. علت شهادت: بوسیله زهر ولید لعنة اللَّه علیه. نام قاتل: هشام بن عبدالملك. محل شهادت: مدینه منوره. محل دفن: بقیع. تعداد فرزندان: 11 پسر و 4 دختر مى‏باشد.
محمّد بن سعد مورّخ و عالم اهل سنّت، امام(علیه السلام) را این گونه توصیف كرده است: «كان على بن الحسین ثقة مامونا كثیر الحدیث عالیا رفیعا ورعا(2982).
شافعى در رساله‏اى كه درباره حجّیت خبر واحد نوشته، آورده است: «وجدت على بن الحسین -و هو افقه اهل المدینة- یعول على خبر الواحد(2983)؛ على بن حسین(علیه السلام) كه فقیه‏ترین مردم مدینه است، بر خبر واحد تكیه مى‏كرد.»
ابن شهاب زهرى، على رغم وابستگیش به امویان و حتّى با وجود كینه‏اى كه بین امویان و شیعیان وجود داشت، از عالمان زمان امام سجاد(علیه السلام) است كه با ولع تمام از امام بهره گرفته و حضرت را با عبارات زیادى ستوده است. زهرى در نامه‏اى كه از سوى امام به او نوشته شد، مورد نصیحت قرار گرفته تا موقعیّت خود را به عنوان وسیله‏اى در دست حاكمیّت امویان مورد تجدید نظر قرار دهد.(2984) وى یك بار نیز از سوى امام سجاد(علیه السلام) به خاطر اهانت به على بن ابیطالب(علیه السلام) مورد سرزنش قرار گرفت.(2985) در عین حال، او همچنان راوى علوم امام سجاد(علیه السلام) بود، چنانكه در كتابهاى مختلف منقولات او را آورده‏اند.(2986) اضافه بر این، او شیفته عبادت امام سجاد(علیه السلام) و خلوص حضرت بود. نقل شده: «كان الزهرى اذا ذكر على بن الحسین یبكى و یقول: زین العابدین(2987). همچنین از او نقل كرده‏اند: «على بن الحسین اعظم الناس منة على(2988). و نیز مى‏گفت: «ما رایت احدا افقه من على بن الحسین(2989)؛ كسى را فقیه‏تر از على بن حسین(علیه السلام) ندیده‏ام.»
ستایش زهرى از امام سجاد(علیه السلام) تا اندازه‏اى بود كه برخى از مروانیان به او مى‏گفتند: یا زهرى! «ما فعل نبیك، یعنى على بن الحسین(2990). از میان دیگر محدثین، ابو حازم مى‏گفت: «ما رایت هاشمیا افضل من على بن الحسین و لا افقه منه»(2991).
از جاحظ نیز نقل شده است كه مى‏گفت: «درباره شخصیّت على بن حسین(علیه السلام) ، شیعى، معتزلى، خارجى عامى و خاصى همه یكسان مى‏اندیشند و هیچ كدام تردیدى در برترى و تقدّم او (بر سایرین) ندارند.»(2992)
چنانكه بعداً اشاره خواهد شد، از دلایل مهمّ شهرت امام و محبّت او در میان مردم، انتشار جملات زیباى امام سجاد(علیه السلام) در قالب دعا بود كه همه را به خود جذب مى‏كرد. سعید بن مسیّب، از محدّثین مشهور، درباره امام سجاد(علیه السلام) مى‏گفت: «ما رایت اورع من على بن الحسین(2993)؛ هیچكس را باتقواتر از على بن حسین(علیه السلام) ندیدم.»
امام در زمان خویش به نامهاى «على الخیر»، «على الاغر» و «على العابد» شهرت داشت.(2994) مالك بن انس نیز بر این باور بود كه (در آن زمان) در میان اهل بیت رسول الله(صلى الله علیه و آله) كسى همانند امام سجاد(علیه السلام) نبوده است.(2995) ابن ابى الحدید درباره‏اش مى‏گوید: «كان على بن الحسین غایة فى العبادة»(2996). آن حضرت را كه اهل سجده بود و آثار آن بر پیشانیش ظاهر بود، «ذى الثفنات» مى‏گفتند.(2997)
ابن حبان درباره امام سجاد(علیه السلام) مى‏گوید: «و كان من افاضل بنى هاشم من فقهاء المدینة و عبادهم... یقال على بن الحسین سید العابدین فى ذلك الزمان» (2998). ابو زهره نیز مى‏نویسد: «فعلى زین العابدین كان امام المدینة نبلا و علما»(2999). آورده‏اند كه وقتى آن حضرت وضو مى‏گرفت، رنگ چهره‏اش دگرگون مى‏شد. وقتى علّت را مى‏پرسیدند، فرمود: «اتدرون بین یدى من اریدا ان اقوم(3000)؛ آیا مى‏دانید كه در برابر چه كسى مى‏خواهم بایستم؟» و گفته شده است كه در وقت نماز چهره امام دگرگون شده و رعشه بر اندامش بود. وقتى علّت را پرسیدند فرمود: «انى ارید الوقوف بین یدى ملك عظیم(3001).
در وقت نماز به هیچ چیز توجه نداشت. یكبار در وقت نماز، دست فرزند امام شكست، او از درد فریاد مى‏زد، شكسته‏بند آوردند و استخوان دست را جا انداخت و فرزند امام از درد فریاد مى‏كشید. بعد از آن امام دست بچه را دید كه به گردنش آویزان است، در آن وقت بود كه تازه متوجه شد كه دست بچه شكسته است.(3002) زمخشرى مى‏گوید: زمانى على بن الحسین(علیه السلام) به قصد وضو گرفتن دستش را در آب برد، در آن حال: «ثم رفع راسه الى السماء و القمر و الكواكب، ثم جعل یفكر فى خلقها حتى اصبح و اذن المؤذن و یده فى الماء (3003)؛ امام سرش را به آسمان و ماه ستارگان بلند كرده و در آنها به تفكّر پرداخت، تا آن كه صبح شده و در حالى كه مؤذّن اذان مى‏گفت، هنوز دست امام در آب بود.» زمانى كه از خدمتكار او خواستند تا او را توصیف كند، گفت: «من هیچگاه در روز براى او طعامى نیاوردم و در شب بسترى براى او نگستردم».(3004) و آورده‏اند كه روزى به هنگام نماز، مارى به سمت آن حضرت حركت كرد، اما او تحرّكى به خود نداد. مار از میان دو پاى امام عبور كرد و او از جایش تكان نخورد و رنگش عوض نشد.(3005)
در دادن صدقه و رسیدگى به محرومین نیز زبانزد بوده و پس از شهادت او معلوم گردید كه صد خانواده از انفاق و صدقات او زندگى مى‏كرده‏اند.(3006) به نقل امام باقر(علیه السلام) ، امام سجاد(علیه السلام) شبانه، نان بر پشت مباركش گذاشته و در تاریكى شب براى فقرا مى‏برد، و مى‏فرمود: «صدقه در تاریكى شب، آتش غضب خداوند را خاموش مى‏كند.»(3007) مردم نیز علاقه به او داشتند و لذا در روایات آمده كه قراء به سوى مكّه راه نمى‏افتادند تا آن كه امام سجاد(علیه السلام) خارج شود و آنگاه به دنبال او هزار سواره به راه مى‏افتاد.(3008) زمانى امام، با لباس نیكویى از خانه خارج شد. پس از آن فوراً به خانه برگشت و صدا زد: همان لباس قبلى مرا بیاورید، گویى على بن حسین نیستم.(3009)
وقتى كه سواره از كوچه‏هاى مدینه مى‏گذشت، هیچ‏گاه نمى‏فرمود: راه راه، تا كسى كنار رود. عقیده ایشان بر این بود كه راه مشترك است و من حق ندارم دیگران را كنار بزنم و خود بروم.(3010)
از فرزندش امام باقر(علیه السلام) نقل شده است كه پدرم دو بار اموال خویش را در راه خدا تقسیم كرد.(3011) آن حضرت در وقت مرگ محمد بن اسامة بن زید، بر بالین او بود. در آن لحظه محمد سخت مى‏گریست. امام علّت گریه او را پرسید. محمد گفت: پانزده هزار درهم بدهى دارم. امام فرمود: بر عهده من، نگران مباش.(3012) اینها گوشه‏اى از فضایل امام سجاد(علیه السلام) بود.
مولودى امام سجّاد(علیه السلام)
بهار سجده‏هاى ناب‏
آسمان در شام میلاد تو نورى تازه یافت‏
قدسیان را محفل ادراك، شورى تازه یافت‏
غرق نور معنویّت در سرابُستان وحى‏
همره جبریل، پیغمبر حضورى تازه یافت‏
دست افشان عیسى مریم كه جانى نو گرفت‏
پاى كوبان موسى عمران كه طورى تازه یافت‏
در شبستان به نورِ عشق آذین حسین‏
آسمان دین ز میلاد تو هورى تازه یافت‏
اى بهارِ سجده‏هاى ناب، زین العابدین‏
منبر و محراب با نامت ظهورى تازه یافت‏
چون على در خطبه آن كردى كه اركان ستم‏
رو به ویرانى نهاد، امّت شعورى تازه یافت(3013)
مصطفى و مرتضى با هم رسید
ماه فروردین فراز آمد ز فردوس برین‏
گلستان را كرد در بر حلّه‏هاى حور عین‏
بانگ چنگ راستین آید همى از ناى مرغ‏
دارد اندر ناى گویى مرغ، چنگ راستین‏
مرغ، اشعار فرزدق كرده پندارى ز بر
در ثناى خواجه سجّاد، زین العابدین‏
وارث پیغمبر و حیدر؛ على بن الحسین‏
چیست میراثش؟ علوم اوّلین و آخرین‏
معنىِ ركن و مقام و صورت خیرالانام‏
زاده شبّیر و فرزند امیرالمؤمنین‏
همچو عمّ خود حلیم و همچو باب خود صبور
مرتضى آسا جواد و مصطفى آسا؛ امین‏
چون به محراب اندرون بگریستى از بیم حق‏
آمدى رضوان و بستردى سرشكش ز آستین‏
این شنیدستى كه در محراب طاعت خویش را
اژدها آسا به او بنمود ابلیس لعین‏
خواجه نندیشید و روى از قبله طاعت نتافت‏
كش ندا از غیب آمد أنت زین العابدین‏
كرد داود پیمبر نرم آهن را به دست‏
او به پند و موعظه دل‏هاى سخت و آهنین‏
گر بگویم برتر است از موسى عمران رواست‏
كاین نترسید و بترسید او ز ثعبان مبین‏
حبّ او حصن حصین است و ز خشم كردگار
گشت ایمن آن كه آمد اندرین حصن حصین‏
اى فروغ دیده پیغمبر و حیدر كه هست‏
بغض تو نار جحیم و حبّ تو ماء معین‏
با محبّان تو رضوان گوید اندر روز حشر:
«هذِهِ جَنّاتُ عَدنٍ فَادْخُلوها خالِدین»(3014)
امامِ زینب‏
اى ماه منیر هفت طارم‏
در چرخ وجود، میر چارم‏
نور ششم از چهارده نور
روشن ز رخت جهان دیجور
در دیده شرع نور عینى‏
پرورده دامن حسینى‏
شبلِ على و علیست نامت‏
هم سنگ كلام حق كلامت‏
اى خون خداى، در وجودت‏
اخلاص تو ظاهر از سجودت‏
خلقت به طفیل آبرویت‏
برتر زِ بهشت خاك كویت‏
پیوسته خداست پیش چشمت‏
وز بهر خداست قهر و خشمت‏
هنگام عبادت و نیایش‏
در پیش خداى مرگ و زایش‏
گر خلق به كشتنت بخیزند
تا خون مقدّست بریزند
ور كون و مكان بپاشد از هم‏
یك مو نشود خضوع تو كم‏
سر رشته نظم آفرینش‏
دارى به كف اى خداى بینش‏
با این همه قدر، دست تقدیر
بنهاده به گردن تو زنجیر
پیموده به رفرف عبادت‏
معراج اسارت و شهادت‏
اى رهبر ذوالكرام زینب‏
از بعد حسین، امام زینب‏
زینب كه یگانه قهرمان بود
بر خیل اسیر پاسبان بود
چون ذرّه كه هست محو خورشید
از نور تو هر كجا درخشید
گر لطف تو یاورش نبودى‏
غم از كف او توان ربودى‏
اى سایه نشین كنج ویران‏
وز نور تو آفتاب حیران‏
گریان و به روى دوست خندان‏
بیمار و طبیب دردمندان‏
تا كاخ ستم خراب كردى‏
وآن نقش، تو نقش آب كردى‏
آن روز از آن همه شهامت‏
بردند یزیدیان ندامت(3015)
سلاله عشق‏
اگر چه شاهد پیكار بود خنجر را
به آب دیده به پا داشت نخل باور را
صحیفه‏اى‏ست خرد برگى از صحیفه او
به یادگار نوشت این خجسته دفتر را
نوشت تا كه زمانه به ذهن بسپارد
فروغ دانش آن تابناك گوهر را
دریغ و درد كه جمعى ز جهل مى‏خوانند
علیل و خسته و بیمار، آن دلاور را
به رغم داغ فراوان و محنت بسیار
شكست پشت ستم را و هم ستمگر را
ز خطبه‏هاى ستم سوز آن سلاله عشق‏
به پاست قامت آزادگى صنوبر را(3016)
صحیفه محرّم‏
اى ناب‏ترین قصیده غم‏
سجّاد! صحیفه محرم!
تو كوكب چارمینِ خاكى‏
یا سیّد عابدینِ عالم‏
گل روضه سرخ كربلایت‏
از خونِ شهیدِ عشق خرّم‏
نام تو به سجده‏گاه تاریخ‏
روشن ز فروغ اسم اعظم‏
در باغ بهشتىِ دعایت‏
گل كرده زبور جان آدم‏
با زمزم آسمانى تو
جارى شده چشمه‏هاى زمزم‏
سیراب ز كوثر كلامت‏
گل‏هاى بهشت آسمان هم‏
اى باغ رسالت از تو پر گل‏
وى خوى تو چون رسول خاتم‏
هر صفحه‏اى از صحیفه تو
بر زخم عمیق شیعه مرهم(3017)