یه عراقى زنگ مىزنه به قرارگاهِشون كه من تنهایى 10 تا ایرانى رو اسیر كردم. بهش مىگن آفرین بیارِشون عقب. میگه نیرو بفرستین تنهایى نمىتونم اصلاً حرف گوش نمىدن! مىخوان منو با خودِشون ببرن. مىگن عیب نداره خونسردى خودت رو حفظ كن، دستت رو بذار رو سرت و بگو الموت للصّدام!