اگر گویى كه بتوانم، قدم در نِهْ كه بتوانى
وگر گویى كه نتوانم، برو بنشین كه نتوانى
«جامع التمثیل»
آفرین بر جان درویشى كه صاحب همّت است. «كمال خجندى»
اهل همّت را ز ناهموارىِ گردون چه باك؟ «نوایى»
به هر كارى كه همّت بسته گردد
اگر خارى بود گُلدسته گردد
منطقِ مُلك جهانها همّت است
بال و پرّ مرغ جانها همّت است
«عطّار»
همّت اگر سلسله جنبان شود
مور تواند كه سلیمان شود
«وحشى»
خُرده بر استاد بگرفتن ز شاگردان خطاست
با ارادت خدمت استاد كردن همّت است