«عقل سالم در بدن سالم است». از همین سخن كوتاه اهمیّت علم طب آشكار مىشود؛ چرا كه این علم، ضامن سلامت جسمانى انسانهاست و از این رهگذر، زمینه تعالى روحى و تكامل عقلى آنان را فراهم مىسازد. از نگاه اسلام، طبیب و دارو خواه براى روح (جان، روان)، و خواه براى تن (بدن، جسم)، تنها نقش یك واسطه را در نظام حكیمانه آفرینش ایفا مىكنند و درمان كننده، فقط خداوند متعال است.
از روزگاران قدیم، طبابت، حرفهاى مقدس به شمار مىرود و بزرگان دانش جایگاه ویژهاى براى آن قائلاند. در پیشینه تاریخى و در فرهنگ عمومى و باور اجتماعى مردمان سرزمین كهن ایران اسلامى همواره طبابت و طبیب از قداست و جایگاه ویژهاى برخوردار بوده است. طبیب را مظهر اسم محیى و احیاگرى نامیده و عیسوى مسلك مىدانستند كه با دم مسیحیائى خویش درد و رنج را از جسم و روان دردمندان زدوده و شوق امید را در كالبد جسم و روح زندگى آنان مىدمیده است. و با چنین نگاه و انتظارى طبابت نیز با حكمت و اخلاق درآمیخته و طبیب خود را نیازمند عنایت شافى مطلق و حقیقت محض مىپنداشته است. در حوزه علوم بشرى، پزشكى، سرآمد همه دانشهاست؛ چرا كه فلسفه سایر علوم، بهرهورى انسان از مواهب زندگى است و این هدف، جز در پرتو سلامت جسم و جان، میسر نیست. نگاه اسلام، بزرگترین نعمت الهى، سلامت جسم و بزرگتر از آن، سلامت جان است. همچنین، خطرناكترین بلاها، بیمارى جسم و خطرناكتر از آن، بیمارى جان است. بررسى متون اسلامى به روشنى نشان مىدهد كه یكى از اهداف اصلى و حكمتهاى مهمّ احكام و مقرّرات اسلامى، طبّ پیشگیرانه، از طریق پیشگیرى از بیمارىها و تأمین سلامت انسان است. برخى از دانشمندان بر این باورند كه علم طب، مبدأ الهى دارد و متّكى به وحى است.اندیشمند و محقّق بزرگوار شیخ مفید رحمة الله در اینباره چنین مىفرماید: «طب، (دانشى) است درست كه آگاهى از آن، امرى ثابت است و راه دسترس بدان نیز وحى است. آگاهان به این دانش، آن را تنها از پیامبران بهره گرفتهاند؛ چه آن كه نه براى آگاهى یافتن از حقیقت بیمارى، جز به كمك سمع (ادلّه نقلى)، راهى هست، و نه براى آگاه شدن به درمان، راهى جز توفیق. بدین سان، ثابت مىشود كه یگانه راه این آگاهى، شنیدن از همان خدایى است كه به همه نهفتهها آگاه است.»(604) به نظر مىرسد نیاز انسانهاى نخستین ایجاب مىكرد كه «وحى»، برخى از دانشهاى تجربى ضرورى براى زندگى را در اختیار آنان قرار دهد. مؤیّد این نظریه، مطلبى است كه سیّد بن طاووس نقل كرده است: «ان الله -تبارك وتعالى- أهبط آدم من الجنة، و عرفه علم كل شىء، فكان مما عرفه النجوم و الطب؛ خداوند، آدم را از بهشت، فرو آورد و او را از آگاهى به همه چیز، برخوردار ساخت. نجوم و پزشكى، از جمله چیزهایى بود كه خداوند، وى را از آنها آگاه كرد.» بنابراین، مىتوان گفت كه سرآغاز علم طب، آموزههاى وحى بوده؛ اما تجربه دانشمندان نیز بدان افزوده شده و تدریجاً این دانش، گستردهتر شده و مىشود؛ لیكن این ادّعا كه وحى، تنها راه رسیدن به این دانش است، علاوه بر این كه متّكى بر برهان عقلى و یا شرعى نیست، بطلان آن به وسیله تجربه ثابت شده است و آنچه از مرحوم شیخ مفید نقل شده كه راه رسیدن به دانش طب، «السمع عن العالم بالخفیات» است، اگر مقصود، یكى از راههاى رسیدن به این دانش باشد، صحیح است؛ وگرنه نمىتواند صحیح باشد. هر چند طبّ پیشگیرى، چنان كه توضیح دادیم، در متن مقرّرات دینى مورد توجّه بوده و پیشوایان دینى، از دانش پزشكى برخوردار بودهاند؛ اما فلسفه دین، ورود در حرفه پزشكى نبوده است و از این رو، در روایات اسلامى، علم دین، قسیم علم طب است. «العلم علمان: علم الابدان و علم الادیان»(605) اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان یك حرفه، وارد مسائل پزشكى نشدهاند. جدا كردن فقه (دین شناسى) از طب (پزشكى) و حرفه فقیهان از كار طبیبان نیز شاهد دیگرى براى جدا بودن حوزه دین و حوزه علم طب است. ورود پیشوایان دین در مسائل پزشكى، مانند ورود آنان به سایر علوم، به صورت موردى و گاه به عنوان كرامت و اعجاز بوده، نه به صورت دائم و بدان نحو كه مردم به دیگر پزشكان، مراجعه مىكنند. بدیهى است كه اگر مردم، اهتمام مىورزیدند و از دانش سرشار اهل بیت(علیهم السلام) بهره مىجستند و به صورت متقن، آثار علمى آنان را ثبت و ضبط مىكردند، امروز، ذخایر علمى و فرهنگى عظیمى در رشتههاى مختلف دانش، در اختیار بشر بود؛ اما متأسّفانه، جایگاه علمى اهل بیت(علیهم السلام) شناخته نشد و آنچه از آنان به یادگار ماند نیز از نیرنگ سیاستبازان و دروغ پردان، مصون نماند، به گونهاى كه اكنون، دستیابى به میراث علمى آنان، نیاز به تلاشهاى فراوان دارد.