مُنعم به كوه و دشت و بیابان غریب نیست
هر جا كه رفت، خیمه زد و بارگاه ساخت
وآن را كه بر مراد جهان نیست دسترس
در زاد و بوم خویش، غریب است و ناشناخت
«سعدى»
میان دو كس جنگ چون آتش است
سخن چین بدبخت هیزم كش است
تو را تیشه دادند كه هیزم كَنى
نه آنكه ریشه مردم بركَنى
چو بد كردى مباش ایمن ز آفات
كه واجب شد طبیعت را مكافات