آیت الله العظمى آخوند محمد كاظم خراسانى كه نامش در حوزههاى علمیّه مىدرخشد و كتاب معروفش، كفایة الاصول، همچنان سالهاست تدریس مىشود. ایشان از رهبران مشروطیت بودند و در این راستا زحمات فراوان كشیدند. این فقیه و اصولى نامى و رهبر سیاسى از دوران تحصیل خود چنین گزارش مىدهد: چون مجلس درس به پایان رسید، شیخ [مرتضى انصارى ]به من نگاه كرده گفت: آخوند! مىبینم خیلى مؤدّب مىنشینى؟ من سر به زیر افكندم و عباى خود را بر روى سینهام بیشتر كشیدم و حالتى داشتم قرین انفعال. شیخ دریافت كه پیراهن من به تنم نیست و قباى خود را پیش آوردهام تا گردن خود را بپوشانم و معلوم نشود كه پیراهن ندارم! زیرا [از كفش و لباس ]تنها چیزى كه داشتم و مىتوانستم بگویم مالك آن هستم یك قباى پاره بود با یك عباى كهنه و یك جفت كفش كه آن هم ته نداشت و با زحمت، پاى خود را بالاتر مىگرفتم و به رویه كفش مىچسباندم كه پایم بر زمین كشیده نشود كه نجس یا كثیف نشود تا آنجا كه یك روز مجبور شدم سه بار پاى خود را بشویم و یكى از طلاب به گوشه مدرسه نشسته بود مرا دید و به حالم رقّت كرد و كفش مندرس به من داد. در این وقت چنان بود كه گفتى دنیا را به من دادهاند! آن روز هم شیخ پس از مجلس درس، از برهنگى من آگاه گردیده فهمید كه پیراهن به تنم نیست و به این جهت قباى خود را به روى سینهام كشیدهام و مىنماید كه مؤدّب نشستهام، امر كرد پیراهنى به من دادند. چهل سال، نه گوشت خوردم و نه آرزوى گوشت داشتم و تنها خوراك من، فكر بود و با این زندگى راضى و قانع بودم و هیچگاه نشد كه سخنى یاد كنم كه گمان كنند از زندگانى خود ناراضى هستم.(1902)