آشپز كه دو تا شد، آش یا شور مىشود یا بىنمك.
تا توانى به جهان خدمت محتاجان كن
به دَمى، یا دِرمى، یا قدمى، یا قلمى
«پوریاى ولى»
دایم گُل این بستان، شاداب نمىماند
دریاب ضعیفان را، در وقت توانایى
«حافظ»
گر بر سر نفس خود امیرى، مردى
بر كور و كر ار نكته نگیرى، مردى
مردى نبوَد فتاده را پاى زدن
گر دست فتادهاى بگیرى، مردى
«پوریاى ولى»