یكى از علماى ربانى فرموده بودند: از یكى از شهرهاى عراق به شهر دیگرى مىرفتم وقتى سوار قطار شدم داخل كوپه نشستم مسافرهاى دیگر، زنهاى بىحجاب بودند، دیدم باید این مسیر طولانى را با این زنهاى بىحجاب طى كنم، گفتم چه كنم كه محیط را عوض كنم، (چون آدم مسلمان وقتى در محیط گناه قرار گرفت باید سعى كند محیط را عوض كند.)
یادم آمد كه یك نسخه از صحیفه سجادیه را همراه دارم صحیفه را درآوردم، یكى از فرازهاى نورانىِ صحیفه را خواندم و چون اینها عرب بودند و زبان مادرى آنها بود، مفاهیم را درك مىكردند و مىفهمیدند.
دیدم كلمات نورانى صحیفه آنها را عوض كرد، یكى از آنها بلند شد یك روسرى سرش كرد، یكى دیگر چشمانش اشك آلود شد، خلاصه محیط عوض شد. بعد از اتمام دعاى صحیفه برگشتند به من گفتند: آقا این حرفها مال كى بود كه مهم بود؟
گفتم: كلمات نورانى صحیفه سجادیه امام زین العابدین(علیه السلام) است. گفتند: ما متأسفانه از این معارف محروم هستیم اگر مىشود این كتاب را به ما بدهید.
مىفرمود: با خواهش و تمنا این نسخه را از من به عنوان یادگار گرفتند.(1722)