عبداللَّه بن یحیى از پدرش نقل كرده است كه: با على(علیه السلام) به سوى صفّین مىرفتیم، چون به نینوا رسیدیم امیر مؤمنان(علیه السلام) فریاد زد: «اى اباعبداللَّه صبر كن! اى اباعبداللَّه صبر كن به شط فرات.»
عرض كردم: منظورتان از این سخنان چیست؟ فرمود: «روزى خدمت رسول خدا(صلى الله علیه و آله) رسیدم در حالى كه ایشان گریه مىكردند، پرسیدم چرا گریه مىكنید؟
فرمود: جبرئیل خبر كشته شدن حسین را در كنار شطّ فرات به من داد. سپس فرمود: آیا مىخواهى تربت پاكش را ببوسى؟» آنگاه مشتى از آن خاك را به من داد و من به آن خاطر مىگریستم.(1856)
همچنین نقل شده است كه: امیر مؤمنان(علیه السلام) به همراه دو نفر از اصحاب خود به صحراى كربلا رسید، چون وارد آن سرزمین شد گریست و فرمود: «این محلّ خوابیدن شتران ایشان است و این محلّ فرود آوردن بارهاى ایشان است، در اینجا خون ایشان ریخته مىشود خوشا به حال تو اى تربت! كه خونهاى دوستان خدا بر تو ریخته مىشود.»(1857)