عذرخواهى از سؤال بدون علم، یك ارزش است. با ادب سؤال كنید. گاهى سؤال براى تحقیق و علم و آگاهى نیست، بلكه نشانه روح لجاجت و طفره رفتن است. اصل سؤال كردن مورد انتقاد نیست، روحیّه سؤال كننده مورد انتقاد است كه از روى اعتراض و اشكالتراشى مىپرسد. در پاسخ به سؤالات، جوابى دهید كه سؤال كننده بفهمد و مورد نیازش باشد. در سؤال كردن، حیا بىمعنا است. سؤال، یك ارزش و نشانه احساس مسئولیّت است. در تبلیغ، با شیوه سؤال، وجدانهاى سالم را به قضاوت بطلبیم. آنجا كه انسان خود چیزى را مىداند، سؤال معنى ندارد، مگر آنكه بخواهد از دانسته خود فرار كند. اگر پرسش از اهل ذكر لازم باشد، پس پذیرش پاسخ او نیز لازم است، وگرنه سؤال لغو است. «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِى إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛(1550) ما قبل از تو نیز، جز مردانى كه به سویشان وحى مىنمودیم (فرشته یا موجود دیگرى را) نفرستادیم (كه آنها از آمدن تو تعجب مىكنند، به آنها بگو:) اگر نمىدانید از اهل ذكر بپرسید.» آنجا سؤال كنیم كه خود نتوانیم بدانیم، نه آنكه هر چه را نمىدانیم، بدون آنكه فكر و تأمّلى كنیم، فوراً سؤال كنیم. آیه نمىفرماید: «فسئلوا ... ان لم تعلموا» اگر نمىدانید سؤال كنید، بلكه مىفرماید: «فَسْئَلُوا... إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» یعنى اگر نمىتوانید بدانید، سؤال كنید.
سؤال كردن، زمان دارد و شتابزدگى در سؤال، ممنوع است. طرح سؤال، وسیلهاى براى نزدیك كردن افكار، فرهنگها و عقائد گوناگون است. انگیزههاى سؤال متعدّد است: گاهى سؤال، براى آزمایش كردن است. مانند سؤالات امتحانى. گاهى سؤال، از روى استهزا است. مانند پرسش قدرتمند متكبّر از ضعیف. گاهى سؤال، از روى تعجّب است. مانند پرسش انسان ترسو از انسان شجاع. گاهى سؤال، براى به بنبست كشاندن است. مانند پرسش بازپرس از مجرم. گاهى سؤال، براى به انحراف كشیدن است. مانند پرسش استاد منحرف از شاگرد. گاهى سؤال، براى ایجاد شك در دیگران است. مانند پرسش منحرفان. گاهى سؤال، براى رفع نگرانى است. پرسش مادر از فرزند. گاهى سؤال، براى دانستن است. مانند پرسش جاهل از عالم. گاهى سؤال، براى توبیخ است. مانند پرسش معلم از دلیل تنبلى شاگرد.