امیر مؤمنان (علیه السلام) مىفرماید: «اِنَّ اللَّهَ سُبحانَهُ اذا اَرادَ بَعَبْدٍ خیراً؛ هر گاه خداوند سبحان خوبى بندهاى را بخواهد، وفَّقَه لِاِنْفاذِ اَجَلِهِ فى اَحسَنِ عَمَلِهِ؛ به او توفیق مىدهد تا عمرش را در بهترین كارهایش سپرى كند، و رِزْقَهُ مُبادِرَةَ مَهَلِهِ فى طاعَتِهِ قبلَ مَوتِهِ(803)؛ و شتافتن در طاعت او پیش از فرا رسیدن مرگ را روزیش مىكند. بنابراین براى كارهاى نیك و انجام كارهاى خیر، قبل از هر چیز باید با ترك گناهان از خدا توفیق خواست، چرا كه تا توفیق از جانب او نباشد، آدمى موفق به انجام كار نیكى نمىشود، چه بسیار كسانى كه داراى نعمت زندگى و مال و ثروت هستند، اما موفق به خرج این سرمایه عظیم در راه خدا نمىشوند، و چه بسیار انسانهاى فقیرى كه چندان از نظر اوضاع زندگى در رفاه نیستند؛ اما به خاطر داشتن توفیق از خرج كردن عمر و مال خود در راه خدا داراى موفقیت زیادى هستند. آیه 73 سوره مباركه انبیا ضمن برشمردن برخى از ویژگیهاى گروهى از پیامبران مىفرماید: انجام دادن كارهاى نیك را به آنها وحى كردیم؛ «و اوحَینا الَیهِم فِعلَ الخَیراتِ». برخى گفتهاند: مراد از وحى در این آیه ممكن است وحى تشریعى و همچنین وحى تكوینى به معناى توفیق انجام دادن كارهاى نیك باشد. برخى دیگر اعتقاد دارند این وحى، نوعى امداد غیبى بود كه آنان را به سوى كارهاى شایسته مىكشاند. هم چنان كه توفیق توبه از خداست، باید چگونگى و راه توبه را نیز از خداوند دریافت كنیم. هدایت و توفیق انجام عبادات، از طرف خداست. توجّه به توفیق الهى از یك سو و خطاها و گناهان گذشته خود از طرف دیگر، عشق و علاقه انسان را به الطاف خداوند زیاد مىكند. مغفرت، با توفیق و اذن الهى است. بر خلاف مسیحیّت كه آمرزش را بدست بزرگان خود مىدانند. «وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ»(804). اصرار بر گناه، توفیق توبه را از انسان مىگیرد. هر جا حسن نیّت و بناى اصلاح باشد، توفیق الهى هم سرازیر مىشود. «إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما»(805) به عقل و تدبیر خود مغرور نشوید، توفیق را از خداوند بدانید. «یُوَفِّقِ اللَّهُ». از سنّتهاى الهى آن است كه براى پاكدلان حقپذیر، شرح صدر قرار دهد و لجوجانِ گریزان از ایمان را گرفتار سلب توفیق و رجس سازد. گناه، مقدّمه مُهر خوردن بر دل و مانع درك صحیح و سبب سلب توفیق از انسان است. حسن عاقبت، نیاز به دعا، استمداد و توفیق الهى دارد. از سنّتهاى الهى این است كه فیض خود را به افراد مستعد عطا مىكند و به هر كس به مقدار لیاقت و استعداد حقپذیرى كه در خود ایجاد كرده، توفیق داده و لطف مىكند. «وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُم»(806). «وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِین(807)؛ (منافقان) اگر تصمیم جدّى بر رفتن به جبهه داشتند، ساز و برگ جهاد آماده مىكردند. ولى خداوند، انگیزه و بسیج آنان را (به خاطر كوردلى و نالایقى) خوش نداشت و آنان را (از رفتن به جبهه) بازداشت و به آنان گفته شد: همنشین خانهنشینان (كودكان و سالمندان و بیماران) باشید. منع و بازداشتن خدا از شركت در جبهه و جهاد، به معناى سلب توفیق است، نه منع عملى. شركت در جهاد، توفیق الهى است كه از نااهلان سلب شده است. حركت در صراط مستقیم، توفیق الهى مىخواهد. اراده كارها از ما، ولى میزان توفیق از خداست. عامل شقاوت و بدبختى انسانها، اختیار و خواست خودشان است، ولى سعادت آنها با توفیق الهى است.