تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

ترس از قیامت‏

پیامبر(صلى الله علیه و آله) هر گاه براى جنگ عزیمت مى‏كردند، میان دو تن از صحابه را عقد اخوت مى‏بست، چنانكه قبل از جنگ تبوك میان سعید بن عبدالرحمان و ثعلبه انصارى عقد بست. سعید در ملازمت پیامبر عازم جهاد شد و ثعلبه عهده دار خانه گردید.
روزى ثعلبه به خانه سعید براى تهیه غذا مى‏رفت، شیطان او را وسوسه كرد كه به زن سعید نگاه كند، چون نگریست او را زیبا دید و بى قرار شد، آمد دست به او رساند، زن سعید گفت: روا باشد برادرت به جهاد رود و تو قصد تجاوز به حریم برادرت كنى؟!
این سخن در او تأثیر كرد و رو به صحرا نهاد و در پاى كوهى به خاك افتاد و شب و روز به ناله و فریاد مشغول بود.
وقتى پیامبر(صلى الله علیه و آله) با اصحاب از جنگ برگشتند، همه به استقبال برادران آمدند غیر از ثعلبه، سعید به حالت گریان به دنبال او بیرون آمد و تفحص مى كرد كه او را دریابد؛ تا آخر او را یافت كه در پس سنگى نشسته است در حالیكه با حسرت بر سر مى‏زد و با آواز بلند مى‏گفت: واى از شرمسارى و رسوائى روز قیامت.
سعید او را در بر گرفت و دلدارى داد و خواست او را نزد پیامبر(صلى الله علیه و آله) آورد تا چاره‏اى براى عفو بنماید. گفت: دستهاى مرا ببند و ریسمانى در گردنم افكن چون بردگان فرارى.
پس سعید او را نزد پیامبر(صلى الله علیه و آله) آورد، حضرت به او فرمود: «بزرگ گناهى كرده‏اى از پیش من برو ملازم درگاه خداى تعالى باش تا دستورى آید.»
بعد از مدتى، وقت نماز عصر آیه عفو و توبه(2433) نازل شد و پیامبر(صلى الله علیه و آله)، على(علیه السلام) و سلمان را بدنبال ثعلبه فرستادند.
آنان در طلب ثعلبه به بیابان درآمدند و عاقبت او را یافتند كه با خداى راز و نیاز مى‏كند و طلب عفو مى‏نماید. امیرالمؤمنین(علیه السلام) از حال او گریان شد، و بشارت به او دادند كه خداى تو را آمرزیده است!
او را همراه خود به شهر مدینه آوردند، در وقت نماز شب (مغرب و عشاء) بود كه پیامبر(صلى الله علیه و آله) بعد از فاتحه سوره تكاثر مى‏خواندند، چون آیه اول(2434) را ثعلبه استماع كرد، نعره زد و در آیه دوم(2435) خروشى عظیم به او دست داد و چون آیه سوم(2436) را استماع نمود، بیهوش افتاد، و بعد از نماز دیدند او جان داده است. پیامبر(صلى الله علیه و آله) با جمله اصحاب گریان شدند، دستور دادند او را غسل بدهند و نماز بگذارند و حضرتش در تشیع جنازه ثعلبه به سر انگشتان راه مى‏رفتند.
علت را پرسیدند: فرمودند: «از بسیارى فرشتگان كه در نماز و تشیع جنازه او شركت كردند، این چنین تشیع كردم.»(2437)