تربیت
Tarbiat.Org

گنجینه معارف 3 (110 موضوع)
محمد رحمتی شهرضا

معصوم پنجم:حسین بن على (علیه السلام)

مقام: امام سوّم. نام مبارك: امام حسین (علیه السلام) . لقب: سیدالشهداء (علیه السلام) . كنیه: ابوعبداللَّه(علیه السلام) . نام پدر: على (علیه السلام) . نام مادر: فاطمه (علیها السلام). تاریخ توّلد: سوم شعبان. محل تولد: مدینه منوره. سال تولد: چهارم هجرت. مدت امامت: 11 سال. سال شهادت: 61 قمرى. تاریخ شهادت: 10 محرّم الحرام (عاشورا). عمر شریف: 57 سال. سبب شهادت: عدم بیعت با یزید پسر معاویه لعنة اللَّه علیه. نام قاتل: شمر بن ذى‏الجوشن. محل شهادت: كربلا. تعداد فرزندان: 4 پسر و 3 دختر است.
به روز سوّم ماه شعبان سال چهارم هجرت(2907) دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه(علیهماالسلام)، كه درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحى و ولایت، چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه و آله) رسید،به خانه حضرت على و فاطمه(علیهماالسلام) آمد و اسماء(2908) را فرمود تا كودكش را بیاورد. اسماء او را در پارچه سپید پیچید و خدمت رسول اكرم(صلى الله علیه و آله) برد، آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.(2909)
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت باسعادتش، امین وحى الهى، جبرئیل، فرود آمد و گفت: سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا! این نوزاد را به نام پسر كوچك هارون «شبیر»(2910) كه به عربى «حسین» خوانده مى‏شود، نام بگذار.(2911) چون على(علیه السلام) براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است جز آنكه تو خاتم پیغمبران هستى.
و به این ترتیب نام پرعظمت «حسین» از جانب پروردگار، براى دومین فرزند فاطمه انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش، فاطمه زهراء(علیها السلام) كه سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه(2912) كشت، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه(2913) داد.
از ولادت حسین بن على(علیه السلام) كه در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله(صلى الله علیه و آله) كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفى كه پیامبر راستین اسلام(صلى الله علیه و آله) درباره حسین(علیه السلام) ابراز مى‏داشت، به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوّم آگاه شدند.
سلمان فارسى مى‏گوید: دیدم كه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) حسین(علیه السلام) را بر زانوى خویش نهاده او را مى‏بوسید و مى‏فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى، تو حجّت خدا و پسر حجّت خدا و پدر حجّت‏هاى خدایى كه نه نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان (امام زمان عجّل الله تعالى فرجه الشّریف مى‏باشد.(2914)
انس بن مالك روایت مى‏كند: وقتى از پیامبر(صلى الله علیه و آله) پرسیدند كدامیك از اهل بیت خود را بیشتر دوست مى‏دارى، فرمود: حسن و حسین را؛ بارها رسول گرامى حسن و حسین را به سینه مى‏فشرد و آنان را مى‏بویید و مى‏بوسید.(2915)
ابو هریره كه از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است در عین حال اعتراف مى‏كند كه: رسول اكرم را دیدم كه حسن و حسین(علیهماالسلام) را بر شانه‏هاى خویش نشانده بود و به سوى ما مى‏آمد، وقتى به ما رسید فرمود: هر كس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كه با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.(2916)
عالى‏ترین، صمیمى‏ترین و گویاترین رابطه معنوى و ملكوتى بین پیامبر و حسین را مى‏توان در این جمله رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه و آله) خواند كه فرمود: حسین از من و من از حسینم.(2917)
مولودى حضرت امام حسین(علیه السلام)
شنید و شیدا شد
بیا كه موكب سلطان دین هویدا شد
بیا كه قافله سالار عشق پیدا شد
بیا كه پرچم قرآن به اهتزاز آمد
بیا كه خیمه سلطان عشق برپا شد
ز آسمان ولایت ستاره‏اى بدمید
كه ماه مجلس و خورشید عالم آرا شد
ز بوستان رسالت شكفت لاله رخى‏
كه خرّم از گل رویش فضاى دنیا شد
رسید مژده كه روشن حرمسراى على‏
ز آفتاب جمال على و زهرا شد
عجب مدار جهانى اگر بر او شیداست‏
هر آن كه وصف جمالش شنید شیدا شد
به راد مردى و مردانگى و جانبازى‏
حسین رهبر آزادگان دنیا شد
چو بود عاشق و سوداى دوست در سر داشت‏
رسید به سر بازار و گرم سودا شد
نهاد چهره گلگون به خاك و سر به سجود
سرى كه مظهر آیات ذات یكتا شد
حسین از پى حق رفت و سرفراز آمد
یزید جانب باطل گرفت و رسوا شد
حسین سلطنتش استوار ماند ولى‏
یزید بارگهش سرنگون و یغما شد
ز آبیارىِ خون حسین و یارانش‏
نهال دین خدا خرّم و مصفّا شد
حسین تن به مذلّت نداد و عزّت یافت‏
به فرق تاج شهادت نهاد و مولى شد
گرفت خامه «رسا» تا سراید اوصافش‏
خجل چو قطره ناچیز پیش دریا شد(2918)
ایمان و آزادى‏
نور یزدان جلوه‏ها در صحنه دنیا كند
وز تجلّى عالمى را سینه سینا كند
روزى از رخسار احمد روزى از چهر على‏
جلوه روزى از حسن آن شاه بى‏همتا كند
سوّم شعبان فروزان گردد از روى حسین‏
جلوه بر خلق جهان از مشرق زهرا كند
قهرمانى زد قدم در عالم هستى ز غیب‏
كز شجاعت خیره چشم گنبد خضرا كند
پرچم دین چون به جا ماند از فداكارى او
تا قیامت پرچمش را دست حق برپا كند
ز امر حق تسلیم نامردان نشد تا در جهان‏
زور گویى از كتاب زندگى الغا كند
بود چون جویاى آب از چشمه آزادگى‏
تشنه لب جان داد تا آن چشمه را پیدا كند
نازم آن آموزگارى را كه در یك نصف روز
دانش‏آموزان عالم را چنین دانا كند
ابتدا قانون آزادى نویسد در جهان‏
بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا كند
هر كه باشد چون حسین آزاد و دیندار و شجاع‏
حرف باطل را نباید از كسى اصغا كند
نقد هستى داد و هستىِ جهان یكجا خرید
«عاشق آن باشد كه چون سودا كند یكجا كند»
عقل مات آمد ز دانشگاه سیّار حسین‏
كاین چنین غوغا به پا در صحنه دنیا كند
درس آزادى از آن رو ساخت توأم با عمل‏
تا جنایت پیشگان را در جهان رسوا كند
نام دانشگاه خود ایمان و آزادى گذاشت‏
گیتى آن را این زمان تسلیم دست ما كند
آن كسى را شیعه بتوان گفت كو از جان و دل‏
در حیات خویش این برنامه را اجرا كند
هر چه «شاهد» گوید اوصاف شه لب تشنگان‏
هست وصف قطره‏یى كز بیكران دریا كند(2919)
و عشقى كه از نور سرشار بود
سَحَر بود و آیینه بود و خدا
سَحَر بود و دل‏هاى نور آشنا
سَحَر بود و آیینه بیدار بود
و عشقى كه از نور سرشار بود
مه از بسترِ خواب برخاسته‏
زمین را به مهتاب آراسته‏
دلِ اختران پر ز امّید بود
زمین پرتوِ چشمِ ناهید بود
درِ آسمان بر زمین باز شد
مَلَك شاد با شوقِ پرواز شد
و مرغانى از جنس نور آمدند
كبوتر وش از راهِ دور آمدند
گشودند بالِ فلك سیرِ خویش‏
مبادا كه نامحرم آید به پیش‏
چنان حلقه بستند بر گِرد ماه‏
كه بستند بر نور آن ماه راه‏
و آماده نغمه خوانى شدند
روایتگرِ مهربانى شدند
چنین مژده آورد مرغى سپید
كه از باغ احمد گلى بر دمید
گلى مثلِ خورشیدهاى بهشت‏
گلى سرخ، خوشبوى، مینو سرشت‏
ز بس ماهِ رخسارِ او دلرباست‏
نگهبانِ او جبرئیلِ خداست‏
مَلَك در شگفت است از جاهِ او
فَلَك آستانبوسِ درگاه او
نگهدار دین است و آزادگى‏
شرف در مقامش كُنَد بندگى‏
شجاعت زَنَد بوسه بر گام او
شهادت رقم خورده با نام او
ز نورِ خدا جانِ او مُنجلى‏ست‏
حسین است و شمشیرِ عدل على‏ست‏
حسین است و حق را صلا مى‏دهد
ذبیحى كه بوى خدا مى‏دهد(2920)
مجموعه كمال‏
نور ابدىّ و ازلى، مى‏آید
بر عالم ایجاد، ولى مى‏آید
مجموعه حسن و عشق و ایثار و كرم‏
یعنى كه: حسین بن على مى‏آید(2921)
كانونِ محبّت‏
دل، واله نهضت حسین است‏
جان محو حقیقت حسین است‏
دل‏هاى همه خداپرستان‏
كانون محبّت حسین است‏
شد كشته كه عدل و دین نمیرد
این سرّ شهادت حسین است‏
فتح هدف از شكست خود یافت‏
این اصل سیاست حسین است‏
برپاست ز وى اصول اسلام‏
دین زنده به همّت حسین است‏
اوّل ز جوان خود گذشتن‏
مصداق عدالت حسین است‏
بوسید غلام را چو فرزند
این حدّ مروّت حسین است‏
جان دادن طفل خود در آغوش‏
اندر خور طاقت حسین است‏
افشاند به چرخ خون اصغر
این رمز شجاعت حسین است‏
در سجده سر از تنش جدا شد
این پایه طاعت حسین است(2922)
فلسفه بزرگ نهضت حسین(علیه السلام)
بزرگ فلسفه نهضت حسین این است‏
كه مرگ سرخ بِهْ از زندگى ننگین است‏
حسین مظهر آزادگى و آزادى‏ست‏
خوشا كسى كه چنینش مرام و آئین است‏
نه ظلم كن به كسى نى به زیر ظلم برو
كه این مرام حسین است و منطق دین است‏
همین نه گریه بر آن شاه تشنه لب كافى‏ست‏
اگر چه گریه به آلام قلب تسكین است‏
ببین كه مقصد عالىِ نهضتش در چیست‏
كه درك آن سبب عزّ و جاه و تمكین است‏
فراز نى، سر وى، گر رَوَد نباشد باك‏
كه سرفرازى طاها و آل یاسین است‏
اگر چه داغ جوان تلخكام كردش، گفت‏
كه مرگ در ره حفظ شرف چه شیرین است‏
زِ خاك مردم آزاده بوى خون آید
نشان سرورى و راه رهبرى این است‏
ز خون سرخ شهیدان كربلا (خوشدل)
دهان غنچه و دامان لاله رنگین است(2923)
شروع عشق و آغاز غزل‏
نخستین كس كه در مدحِ تو شعرى گفت، آدم بود
شروع عشق و آغازِ غزل، شاید همان دم بود
نخستین اتّفاقِ تلخ‏تر از تلخ، در تاریخ‏
كه پشتِ عرش را خم كرد، یك ظهرِ محرّم بود
فتاد از پا، كنارِ رود در آن ظهر دردآلود
كسى كه عطرِ نامش آبروى آب زمزم بود
دلش مى‏خواست مى‏شد آب شد از شرم، امّا حیف‏
دلش مى‏خواست صد جان داشت، امّا باز هم كم بود
مدینه نه، كه دیگر مكّه حتّى جاىِ امنى نیست!
تمامِ كربلا و كوفه، غرقِ ابن ملجم بود
اگر در كربلا توفان نمى‏شد كس نمى‏فهمید
چرا یك عمر پشتِ ذوالفقارِ مرتضى خم بود(2924)