آیة الله حاج شیخ مرتضى حائرى به نقل از مرد صالح و فقیه روشن ضمیر مرحوم آقاى حاج حسین حائرى فشاركى فرمود:
میرزاى شیرازى قبل از صدور فتواى تاریخىاش، تعدادى از فضلاء و اصحاب فاضل خویش را جمع و با آنان پیرامون حكم تنباكو و لوازم و عوارض پیش بینى شده و نشده آن به بحث نشست. یكى از شاگردان مبرز وى، مأموریت داشت كه خلاصه مطالب را تنظیم و به مرحوم میرزاى شیرازى بدهد، تا او آن مباحث مطرح شده را در كمال آرامش و دقّت مجدّداْ بررسى كند. آن شاگرد مبرز هر روز چنین مىكرد و ایشان نیز پس از بحث و مطالعه دقیق، بر آن مطالب حاشیه انتقادى و یا تأییدى مىنگاشت.
از جمله مسائل مطرح شده پیرامون فتواى فوق، ترس از امكان وقوع خطر جانى براى مرحوم شیرازى آنهم پس از صدور حكم فتوا بود كه او و سایر شاگردان مىبایستى در صورت وقوع چنین خطرى، پاسخى قوى از براى خداوند آماده مىساختند.
مرحوم آیة الله سید محمد فشاركى كه بر این باور بود جان میرزاى شیرازى در مقابل مصلحت دین ارزشى ندارد، خود را به اندرون خانه میرزاى شیرازى رسانده و پس از انجام تعارفات در كمال صراحت چنین مىگوید: جنابعالى حقّ بزرگ استادى، تعلیم، تربیت و سایر حقوق بر من فراوان دارید، خواهش مىكنم به اندازه چند دقیقه از حقوق خود صرف نظر كرده تا بتوانم با جنابعالى آزادانه صحبت كنم؟!
میرزاى شیرازى كه خود فوق العاده به رعایت آداب اصرار مىورزید، نیز با كمال احترام مىگوید: بفرمایید.
مرحوم فشاركى با آزاد منشى هر چه تمامتر مىگوید: سید! چرا مىترسى جانت به خطر افتد؟ چه بهتر كه پس از عمرى خدمت به اسلام و تربیت عدهاى، به سعادت شهادت برسى كه خود موجب سعادت شما و افتخار ماست:
در راه وطن، دادنِ جان، آسان است
اندیشه ما شهادت و ایمان است
ترس از چه كنیم اگر كه خصم آمده است
میدان نبرد ما پر از شیران است
میرزاى بزرگ شیرازى مىگوید: من نیز همین عقیده شما را داشتم، ولى با تأخیر در حكم، مىخواستم افتاء مذكور به دست دیگرى -حضرت ولى الله اعظم عجل الله تعالى فرجه الشریف- نوشته شود! پس امروز به سرداب مطهر آن جناب -در سامرا- رفتم و آن حالت تشرّف به من دست داد و من حكم تحریم تنباكو را از زبان آن حضرت نوشته و به ایران فرستادم.