«جوان هاى عزیز من! فرزندان من! دنبال تقلید نباشد؛ بر روى شیوه و راهى كه در آن ذهن و اراده و ایمان شما قوى مىشود و اخلاق شما پاك و آراسته مىگردد، فكر كنید؛ آنگاه شما عنصرى خواهید بود كه مثل یك ستون، سقف مدنیّت این كشور و تمدّن حقیقى این ملت به روى آن قرار مىگیرد.
من به شما عرض كنم، امروز دستگاههاى تبلیغاتى فوق مدرن غرب بخصوص آمریكایى و صهیونیستى دارند براى ذهنها و فعالیّتها و احساسات و اراده شما طرح عملیّاتى تهیه مىكنند؛ خیال نكنید آنها غافل نشستهاند و این سى میلیون جوان را در كشور ما نمىبینند؛ آنها این سى میلیون جوان را مىبینند؛ آنها براى كار و هدف خودشان مشغول برنامه ریزى هستند؛ آنها براى اخلاق و فكر و عقیده و ایمان جوان ما دارند برنامه ریزى مىكنند. خیلى از حرفهایى كه گاهى در فضاى مطبوعاتى یا فرهنگى كشورمان زده مىشود، تفسیرش این است و با این دید قابل تحلیل است. آنها مىخواهند نسلى كه الگوى جوانان فداكار برجسته دنیا شد، به یك نسل بىخاصیت تبدیل شود».(736) یكى از عوامل پیروزى این است كه از پیرویهاى نسنجیده بپرهیزیم و با سازمان آفرینش خویش اعلان جنگ ندهیم. در قلمرو كار دیگران كه شایستگى آن را نداریم وارد نشویم. این را بدانیم كه میل به همرنگى به طور مطلق باعث شكست در زندگى است. كسانى كه كمبود شخصیّت دارند در این راه با شكست و محرومیّت روبرو مىشوند؛ زیرا بدون سنجیدن استعداد خود در این راه گام برمىدارند. در صورتى كه باید فقدان و كمبود شخصیّت خویش را از راه دیگر تكمیل نمایند. غرور و حسد بر دیگران و یا كم درایتى انسان را وادار مىكند كه از كارهاى دیگران تقلید كند، بدون آن كه در آغاز و سرانجام كار به تفكّر بپردازد. مولاى متّقیان مردم را به سه دسته تقسیم مىكند: دانشمندان، دانشجویان و كسانى كه به دنبال هر ندائى مىروند. این گروه سوم بسان پشههاى هوا از هر سو باد آید به آنسو مى چرخند. این دسته به جاى این كه كوشش كنند تا غنچههاى استعداد آنها شكوفا شود و بوى خوش آن همه جا را فرا گیرد، سرپوشى روى آن گذارده و آن را به پژمردگى وادار مىسازند. چشم چرانى مىكنند تا در این پرتگاه زندگى با بالهاى دیگران بپرند. آنان غافلند كه در جهان آفرینش هرگز دو نفر كه از هر نظر مساوى باشند آفریده نشدهاند و هیچ فردى علاوه بر چهره و روحیه، حتى از نظر خطوط كف دست با دیگران یكسان و برابر نیست. چرا خود را اسیر فكر دیگران سازیم و از منابع سرشار استعداد نهفته خود بهرهمند نشویم. مردان بزرگ همواره گامزن راه نو بودند و از جادهاى مىرفتند كه كسى گامى در آن نگذاشته بود. آنان ارمغانهاى تازه به جامعه بشریت عرضه مىداشتند و در طول زندگى آفریننده فكر، علوم و صنایع بودند. راز كامیابى دكارت در صحنههاى علمى این است كه او روزى تمام معلومات و معتقدات خویش را در علوم و فلسفه به دور ریخت و تمام مسائل یقینى را به صورت شك در آورد. او در همه چیز شك كرد حتّى در این كه آیا خودش نیز واقعیّت دارد یا نه؟ روى این اساس، موفّق شد تحوّلى در تمام شئون علمى و فلسفى بوجود آورَد. اگر او نیز مانند دیگران به دنبال فلسفه اسكولاستیك مىرفت، هرگز این كامیابى نصیب وى نمى گشت. مردان بزرگ آزادانه فكر مىكنند، رهائى از بند و قید دیگران را كلید طلائى موفّقیّت خود مىشمارند و مىگویند تقلید در امور فردى و اجتماعى انتحار و خودكشى است. همچنان كه فرد باید خلاّق و نقشهكش باشد و جوهر شخصیّت خود را بیرون بریزد، اجتماع نیز تا روح خلاقیّت و پیشروى در خود احراز نكند و دنبالهروى را كنار نگذارد، هرگز كامیابیهاى اجتماعى و دسته جمعى نصیب آن نخواهد گردید. عدّهاى از جوانان سرخورده اجتماع ما از روى تصوّرهاى غلط و تبلیغات فریبنده و مكارانه غربیان تصوّر مىكنند كه راز كامیابى صنعتى غرب، در گسستن علایق مذهبى و پیوند اخلاقى میباشد و علّت تفوق آنها بر مشرق زمین، داشتن مجالس رقص و عریان بودن زنان آنهاست. دستهاى از این مردم براثر حقارتى كه در خود احساس مى كنند، براى جبران این حقارت فوراً از روح همرنگى استمداد گرفته، به شكل كلاه و لباس و حركات و آرایش غربى پناه مىبرند. غافل از اینكه اینها رویه تمدّن یك ملّت صنعتى است. پایه تفوق آنها علم و فكر آنهاست. اساس تمدّن آنها این است كه زنجیر استعمار را از هم گسسته و بسان یك ملت مستقل روى پاى ایستاده و به تحقیقات و بررسىهاى علمى مشغول هستند. اینجاست كه به یاد افكار بلند و بزرگ دانشمند پاكستان محمد اقبال افتاده و به پاس تقدیر از خدمات ارزنده وى، اشعار او را در این جا نقل مى نمائیم:
شرق را از خود برد تقلید غرب
باید این اقوام را تنقید غرب
قوت مغرب نه از چنگ و رباب
نى ز رقص دختران بى حجاب
نى ز سحر دختران لاله رو
نى ز عریان ساق و، نى از قطع مو
محكمى او را نه از «لادینى » است
نى فروغش از خط «لادینى » است
قوت از طرز كلاه و جامه نیست
مانع از علم و ادب عمامه نیست
قوت افرنگ از علم و فن است
از همین آتش چراغش روشن است
علم و فن را اى جوان شوخ و شنگ
علم میباید نه ملبوس فرنگ
اندر این ره جزنگه مطلوب نیست
این كله یا آن كله مطلوب نیست
فكر چالاكى اگر دارى بس است
طبع ادراكى، اگر دارى بس است
ملت غربزده ایران، بجاى این كه مغزها را تكان دهند، ایادى استعمار را قطع كنند و مسیر زندگى را با چراغ دانش و خرد روشن سازند، به پوست و كلاه غرب پناه مى برند. تا یك ملّت سازمان فرهنگى و اقتصادى مستقل پیدا نكند، نقشى در زندگى نخواهد داشت. ما از سال 1268 هجرى قمرى دارالفنون داریم، و این مؤسّسه علمى و تحقیقاتى در سایه همّت بلند یك رادمرد بزرگ ایرانى، مرحوم میرزا تقى خان امیركبیر، به وجود آمد. و استعمار احساس كرد كه ایرانى گامزن راه نو شده و مىخواهد جادههاى نكوبیده را زیر پا بگذارد؛ چیزى نگذشت دژخیمان استبداد مقدّمات مرگ وى را در حمام فین كاشان فراهم آوردند.
بیجا نیست كه شهریار شاعر زبردست معاصر، شعلههاى دل خود را درباره فرهنگ دوره خود، در قالب اشعار ریخته و چنین مى گوید:
فرهنگ ما براى جهالت فرزودن است
مأمور زشت بودن، و زیبا نمودن است
یك درس زندگى به جوانان نمىدهد
طوطى مثال، قصه مهمل سرودن است
در بسته باد، مدرسهاى را كه قصد آن
بر روى ملّتى درِ ذلّت گشودن است
بیدار شو كه نغمه طنبور اجنبى
لالائى است، از پى سنگین غنودن است
دارالفنون كه سر گل عمرت دهد بباد
شش سال تازه از پى ذوق آزمودن است
بى جهت نیست كه رئیس دانشگاه وقت مىگوید: «دیپلمههاى ما فارسى نمىدانند البته وقتى كه فارسى نمىدانند هیچ چیز نمىدانند.» ملّت دنبالهرو كه از تفكّر استقلالى بیزار است و همواره دنبال تفكّر اتّكالى مىرود، بسان گله گوسفند است كه بزى آن را هدایت مىكند. اگر در برابر آن بز، چوب قرار بدهى كه از روى آن بپرد، این عمل در تمام گوسفندان دنباله رو، اثر بارز دارد؛ به طورى كه اگر چوب را بردارى، همه این زبانبستهها وقتى به آنجا رسیدند، همگى كارى را كه بز انجام داده، انجام مىدهند. در كتاب آسمانى ما از پیرویها و دنباله رویها كه سرچشمهاى جز فكر اتكالى ندارد، زیاد انتقاد شده است. فرزندان ابراهیم، پایهگذار توحید و قهرمان مبارزه با بت پرستى پس از آن كه مدّتها پرچمدار توحید بودند، بر اثر یك دنباله روى غلط، صدها سال گرفتار بتهاى چوبى و فلزى شدند؛ و خانه توحید را خانه بت لات و عزى كردند. یكى از فرزندان وى در دوران ریاست خود سفرى به خارج از حجاز كرد و وضع اقوام بت پرست مورد اعجاب وى قرار گرفت. بتى را همراه خود آورد و یك ملّت موحّد را بر اثر یك تقلید كور كورانه آلوده به شرك ساخت. البته منظور از تقلید بد همان پیرویهاى نسنجیده است والاّ تقلید به آن معنى كه نادان به دانا، و غیروارد به افراد خبره و دانشمند رجوع كند، هرگز مذموم و بد نیست. بلكه اساس زندگى در جامعههاى متمدّن بشمار مىرود و همواره بیمار به پزشك و كارفرما به مهندس مراجعه نموده و نظر آنها را بدون چون و چرا محترم مىشمارند. قبل از انقلاب اسلامى، ملت غرب زده ایران كه فریفته زرق و برق صنایع غرب شده بودند آنچنان اصالت و شخصیت خود را از دست دادند كه گوئى آنان وارث آن همه آثار و سنن، و آن همه علوم و تمدّن نبودند. در تقلید از شیوههاى بىمزه غربى، آن هم در لباس و مراسم پیش پا افتاده، آن چنان سر و دست مىشكستند كه گوئى تمام شخصیّت آنها به آن بسته بود. شادروان میر هادى مولوى در این باره گوید:
علم و عقل و دانش و دین، در درون جامه نیست
در كلاه مولوى و فینه و عمامه نیست
در حقیقت آدم از علم و عمل علامه است
ورنه شخص از رخت كوتاه و بلند علامه نیست
از عوامل حقیقى كامیابى، شور و مشورت است. از اصطكاك دو سیم مثبت و منفى برق مى جهد؛ تقابل و مشاوره دو اندیشه نیز فروغ مىبخشد. این گاهى پیش پاى انسان را روشن مىكند و احیاناً افق وسیعى را منوّر مىسازد. البته معناى مشورت این نیست كه انسان خود را دربست در اختیار دیگران بگذارد؛ بلكه مقصود این است كه در مشكلات از دیگران چارهجوئى كند،و راهنمائیهاى آنان را پس از تدبّر و دقّت كافى بكار گمارد. در جنگ احزاب، سپاه عرب، بسان مور و ملخ به قصد تسخیر مدینه به سوى آن شهر هجوم آوردند. پیامبر شوراى نظامى تشكیل داد. یك افسر آزموده ایرانى، سلمان فارسى، پیشنهاد كرد كه در نقاط آسیبپذیر شهر به پهناى سه قدم و به عمق دو قدم خندق بكنیم، و در داخل خندق، هر صد قدمى سنگر و پاسگاه و برجهاى مراقبت به وجود آوریم، و سربازان نیرومند را واداریم كه حفاظت خندق را به عهده بگیرند و از عبور و نزدیك شدن سپاه عرب جلوگیرى به عمل آورند، و متجاوزان را با پرتاب سنگ و تیر عقب برانند. نظر این افسر ایرانى، مورد پسند پیامبر و اعضاء شورا قرار گرفت و پس از 25 روز تلاش، كار خندق پایان پذیرفت. سپاه عرب در برابر این فنّ نظامى، انگشت تعجب به دندان گرفتند و پس از یك ماه معطّلى، با دادن چند كشته باز گشتند. در ممالك توسعه یافته، حكومتها براساس تشكیل مجلسین شورا و سنا استوار است. ذلیلترین ملّت كسانى هستند كه زیر یوغ استبداد بسر مىبرند و سرنوشت كشور را به دست یك فرد مىسپارند. مشاوره یكى از تعالیم عالى اسلام است. خداى بزرگ به پیامبر دستور مى هد كه اى محمد! «شاورهم فى الامر» در امور اجتماعى و سیاسى با یاران و دوستان خود مشاوره بنما. پیامبر در بیابان سوزان بدر كه دشمن با نفرات چند برابر و سلاح كوبنده خود، هستى اسلام را تهدید به فنا مىكرد، شوراى جنگى باشكوهى تشكیل داد و رو به مردم كرد و فرمود: «نظر و رأى خود را درباره نبرد با قریش در این بیابان ابراز كنید. آیا صلاح این است كه پیشروى كنیم و با دشمن روبرو شویم، یا از این نقطه به مدینه بازگردیم؟» افسرى بنام مقداد برخاست و گفت: «قلوب ما با توست. ما هرگز سخن بنى اسرائیل را نمىگوییم كه وقتى موسى آنها را دعوت به جهاد كرد، چنین جوابش دادند: «اى موسى! تو و خدایت بروید نبرد كنید ما در اینجا نشستهایم.» ولى ما مىگوییم اى محمد! تو و خدایت بروید و جهاد كنید ما نیز با شما همراهیم. افسر دیگرى از افسران انصار به نام سعد معاذ برخاست و اشاره به بحر احمر كرد و گفت: «اى قائد اعظم! هر گاه تو وارد این دریا شوى، ما نیز پشت سر شما وارد مىشویم و یك نفر از ما از پیروى شما سر باز نمىزند. ما هرگز از روبرو شدن با دشمن نمىترسیم. شاید در این راه خدماتى انجام دهیم كه چشم شما را روشن گرداند.» سخنان این دو افسر مورد تأیید سركردههاى دیگر نیز قرار گرفت. شور و شعف عجیبى در انجمن افسران و سربازان به وجود آمد. تصمیم پیامبر را به پیشروى، قطعى ساخت. او به وسیله شورا روحیه افسران و قدرت روحى سربازان خود را بدست آورد و فوراً دستور حركت صادر نمود. او نه تنها در این مورد، بلكه در موارد دیگر مانند جنگ احد، و خیبر به مشورت پرداخت، و نتایج بزرگى عائد او گردید. جوانان كمتجربه باید از تجربیّات مردان مجرّب كه سردى و گرمى روزگار را چشیدهاند بهرهمند گردند. ممكن است بر اثر كمى اطلاع، ما روى كار را ببنیم و از درون آن آگاه نباشیم. فتوحات بزرگى كه در دوره خلیفه دوم نصیب مسلمانان گردید روى اصل مشاوره بود. خلیفه وقت، مشكلات خود را با امیر مؤمنان در میان مىگذارد و رموز پیروزى و فتح در جنگها را از او مىآموخت. وقتى خلیفه درباره نبرد با دولت ساسانى با على(علیه السلام) مشورت كرد و گفت: «اگر صلاح باشد، خودم نیز در این جنگ شركت كنم.» امیرمؤمنان در پاسخ وى فرمود: «اگر مسلمانان در این نبرد شكست بخورند و شما نیز در میان آنها باشید در این صورت براى آنها پناهگاهى نخواهد بود، و آنان با شكست روبرو شوند، شما مىتوانید براى آنان كمك بفرستید و آنان نیز مىتوانند از این نقطه به عنوان یك پناهگاه استفاده كنند.» پرورش در محیط بتپرستى و اثرپذیرى از فرهنگهاى غلط و تقلید از آیین نیاكان از زمینههاى تداوم و انتقال بتپرستى از قومى به قوم دیگر و از نسلى به نسل دیگر محسوب مىشود.
گروهى از بتپرستان، فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند و آنها را پرستش مىكردند و چون از علّت آن پرسیده مىشد، در پاسخ مىگفتند: ما پدرانمان را بر آیینى یافتهایم و خود در پى ایشان ره یافتهایم: «بَل قالوا انّا وجَدنا أباءَنا عَلى امَّةٍ و انّا عَلى أثارِهِم مُهتَدون؛ و كَذلِكَ ما ارسَلنا مِن قَبلِكَ فى قَریَةٍ مِن نَذیرٍ الّا قالَ مُترَفوها انّا وجَدنا أباءَنا عَلى امَّةٍ و انّا عَلى أثارِهِم مُقتَدون»(737)؛ همچنین قوم فرعون به موسى گفتند: آیا به سراغ ما آمدهاى تا ما را از آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم منصرف كنى و بزرگى و ریاست در این سرزمین فقط از آن شما باشد: «قالوا اجِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وجَدنا عَلَیهِ أباءَنا و تَكونَ لَكُمَا الكِبرِیاءُ فِى الارض».(738) در واقع براى اثبات حقّانیّت آیین خود و قداست آن تنها بر راه و رسم نیاكان تأكید كردند. بتپرستان مكه نیز چون به آنها گفته مىشد: از آنچه خدا نازل كرده پیروى كنید در برابر این پیشنهاد مىگفتند: ما از آنچه پدران خویش را بر آن یافتهایم پیروى مىكنیم: «بَل نَتَّبِعُ ما الفَینا عَلَیهِ أباءَنا»(739). یا زمانى كه آیات روشن خدا بر آنها خوانده مىشد مىگفتند: این (محمد(صلى الله علیه و آله)) مردى است كه مىخواهد شما را از آنچه پدرانتان مىپرستیدند باز دارد: «و اذا تُتلى عَلَیهِم أیاتُنا بَیّناتٍ قالوا ما هذا الّا رَجُلٌ یُریدُ ان یَصُدَّكُم عَمّا كانَ یَعبُدُ أباؤُكُم»(740). قرآن در برابر این منطق مبتنى بر لجاجت و عناد مىفرماید: آیا از آنان پیروى مىكنند، هرچند كه پدرانشان چیزى نمىفهمیدند و راه یافته نبودند: «اولَو كانَ أباؤُهُم لایَعقِلونَ شَیئًا و لا یَهتَدون»(741). تقلید آنها اگر تقلید جاهل از عالم بود پذیرفته بود؛ ولى چنین نبود، بلكه تقلید جاهلى از جاهل دیگر بود. از مجموع آیات ذكر شده برمىآید كه تقلید جاهلانه و از كار انداختن عقل و درایت و شانه خالى كردن از زیر بار رنج تحقیق و تدبّر در برابر خرافات پیشینیان یكى از زمینههاى مؤثّر انتقال اعتقاد به بت، در قرون و اعصار پیشین بوده است، ازاینرو نه تنها پیغمبر اكرم هنگامى كه به مبارزه با بتپرستان برخاست در پاسخ او بر تقلید نیاكان تكیه كردند، بلكه این شیوه در عصر موسى (یونس/10)، ابراهیم (شعراء/70-73)، هود (اعراف/70) و صالح (هود/62) نیز جریان داشت، بلكه بر پایه آیه 23 سوره مباركه زخرف این بهانه زشت و جاهلانه در میان همه اقوام بتپرست جهان در برابر همه انبیاى الهى و پرچمداران توحید مطرح مىشد. قرآن در آیه 103 سوره مباركه مائده بدعت گذاران را كسانى دانسته كه از عقل و اندیشه خود استفاده نمىكنند: «ولكِنَّ الَّذینَ كَفَروا یَفتَرونَ عَلَى اللَّهِ الكَذِبَ و اكثَرُهُم لا یَعقِلون»؛ همچنین در آیه بعد از تقلید كوركورانه این افراد از نیاكان خود و پافشارى بر بدعتهاى آنها سخن به میان آمده است: «و اذا قیلَ لَهُم تَعالَوا الى ما انزَلَ اللَّهُ و الَى الرَّسولِ قالوا حَسبُنا ما وجَدنا عَلَیهِ أَباءَنا»(742). تقلید كوركورانه ممنوع است. «وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ»(743). تقلید كوركورانه، نشانه بىعقلى است. از سنّتهاى خوب گذشتگان باید تبعیّت و تقلید كرد. راه گرایش به اسلام و قرآن، اندیشه و تدبّر است نه تقلید. تقلید جاهل از جاهل بىمعناست. تقلید و تبعیّتى كه انسان را به هدایت و كمال برساند، ارزشمند است. «وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»(744) ملّتى كه در برابر قانون الهى گردنكشى كند، میمونوار از دیگران تقلید خواهد كرد. تقلید در اصول دین، جایز نیست. در مورد حلال و حرامها، اظهار نظرهاى بىجا و بىدلیل نكنیم. (باید یا خود مجتهد باشیم یا از دانشمندان دینى تقلید كنیم.)